پیش از تحریر: بنده در این مورد بدلیل درخواست یکی از دوستان نظر شخصی خود را بازگو کرده ام و به احتمال زیاد در آن کاستی ها مشهود است. بنابراین با خواندن این پست، قسمت های باطل آن را نقد و قسمتهای ناقصش را تکمیل بفرمایید. باشد که اندکی در جهت اصلاح هم گام برداشته باشیم.
سوال:
جناب بارانی یه مقایسه ای با سیستم امامت و سلطنت بفرمایید تا ما هم روشن شیم که چرا امامت مثل سلطنت بوده؟! در ضمن چرا اسم پسراشونو علی اول علی اکبر علی وسط علی دوم علی اصغر علی سوم و علی آخر میذاشتن؟!مخلص همه عرب پرستا و اسلام زده ها و کاسه های داغ تر از آشیم.!
پاسخ حقیر:
سلام بر جناب سپنتا باید بگویم در کلامت بوی تعصب به مشام می رسد اما انشالله در مسیر حقیقت جویی بتوانیم همدیگر را یاری رسانیم تا تعصبات به تعهدات تغییر رنگ دهند. از ظاهر پرسش شما چنین بر می آید که شما خدا و یگانگی اش، نبوت محمد و معاد و حتی حقانیت علی بن ابیطالب را قبول دارید. زیرا که بر طبق رسم حقیقت جویی کسی که این چند اصل را قبول داشته باشد، در ادامه ولایت علی، قصد دارد تحقیق کند که چرا ظاهرا امامت موروثی است اما اگر کسی آن اصول مذکور را ابتدا به ساکن قبول ندارد و این سوال را یکباره مطرح کند بدین معناست که وی فقط خواسته است یک سوالی مطرح کرده باشد و عملا به دنبال حقیقت جویی برای خود نیست زیرا اگر بود ابتدا در مورد آن اصول سوالاتی مطرح می کرد و سعی می کرد برای آن سوالات پاسخی پیدا کند. در واقع وی می خواهد اعتقادات دیگران را به چالش بکشد. بر اساس اینکه شما آن اصول را به رسمیت می شناسید، توضیح می دهم:
بر طبق آن اصول علی بن ابیطالب در زمان خود عالم و لایق ترین فرد برای اداره جامعه مسلمانان بود، با این حساب وی از هر کسی بهتر می دانسته است که پس از وی چه کسی می تواند آن مسیر را به بهترین نحو ممکن رهرو و راهبر باشد.پس حسن بن علی را برگزیده است و به همین منوال تا به مهدی موعود.
حال شاید این سوال مطرح شود که چگونه است که تمامی این افراد فرزندان و نزدیکان خود را برگزیدند و به زبان عامیانه نکند پارتی بازی رخ داده است.
اول آنکه رفتار و منش ایشان در تاریخ ضبط شده و نشانگر این مطلب است که آنان هرگز اهل این نبوده اند که برای منافع شخصی، حقی را باطل کنند.
دوم آنکه بهر حال کسی که فرزندی را از زمان طفولیت زیر دستان خود رشد داده و بر روی کوچکترین مسائل بر وی نظارت دارد و بر او کار کرده است، با فردی که در سنین بالاتر مورد آموزش ایشان قرار گرفته اند، دارای تفاوت هستند. این بدان معناست که فرزندان ایشان از یاران وی دارای لیاقت بیشتر بوده اند نه بخاطر اینکه نسبت فرزندی بوده که چه بسا خیلی وقتها یک امام چندین فرزند داشته است بلکه بخاطر انتقال حقایق به بهترین نحو ممکن. زیرا اگر دقت کرده باشید در بسیاری از رهنمودهای امامان هیچ شکاف و تفاوت محسوسی نمی یابید. امامان در تلاش بودند که یک مکتب مشترک و واحد را ارائه دهند بخاطر همین باید جانشینشان نیز دقیقا بر طبق همان موازین آموزش می دیده و حتی منطقش کار می کرده است. در واقع اگر بخواهم بر مبنای همان پستهای پیشین قضیه را مطرح کنم، باید بگویم که امکان القا و انتقال پیش فرض های واحد که عینا همان باشد فقط در بین فرزندی ممکن است که در سنین پایین وقتی که هنوز پیش فرض بی پایه ای شکل نگرفته، ممکن است. این مطلب به معنای این نیست که همه باید یک گونه فکر کنند اما وقتی در گستره تاریخ به دنبال این هستیم که یک مکتب دست نخورده و بی تحریف باقی بماند لاجرم باید پیش فرض های یکسانی را به تئوریسین های جایگزین آن مکتب داده شود وگرنه شاهد انحرافات و شکافهایی در رفتار و اندیشه آن مکتب خواهیم بود. اما بهر حال در هر زمان و مکانی تفاوت هایی بین سالکین آن مکتب و برداشتهای آنان پذیزفتنی است و به قول قرآن حکیم: لا یکلف الله نفسا الّا وسعها.
سوم اینکه باید قبول کرد که ائمه از بهره هوشی بالایی برخوردار بودند و ذاتا دارای قدرت تفکر و تحلیل بالایی بودند و می دانید که هوش تقریبا موروثی است و از همین بابت موروثی بودن امامت قابل قبول می نماید.
چهارم آنکه بر طبق احکام شیعی که بنده زیاد بر آنها وارد نشدم شرط امامت نص صریح امام پیشین می باشد. که در مورد تمامی ائمه این اتفاق رخ داده است. حال اگر شما در طول تاریخ افراد لایق تری جز این 12 تن سراغ دارید مطالعه بفرمایید و برتری آنها را بر ما آشکار کنید.
اما در مورد اینکه چرا حسین بن علی، تمامی فرزندان پسرش را علی نام نهاد:
شاید شما قصد دارید این عمل را به مانند عملکرد سیستم پادشاهی نسبت دهید و ما را به یاد یزدگرد اول و دوم و سوم و امثالهم اندازید. تا آنجا که بنده می دانم این ها اسم واقعی آن پادشاهان نبوده است و در سیستم پادشاهی به عنوان لقب درباری شان استفاده می شده است، مثل حاکمان مصر که تمامی فرعون نام داشته اند. اگر بخواهیم از نظر جامعه شناسی بررسی کنیم تمامی این اعمال از آن سبب بوده است که به رعیت ثابت کنند قدرت بی هیچ کم و کاستی بر قرار است و با مرگ یک پادشاه، دیگری با تمامی ابعاد قدرتی حاضر و ناظر است. حتی در ظاهر هم در اسم های سلاطین خود تغییری ایجاد نشده است. این عدم تغییر نام ها، مَجازی از کل ابعاد قدرتی و حکومتی است. مثل این جمله که الان هم استفاده می شود «خامنه ای خمینی دیگر است». در واقع می خواهند بگویند روش و منش و تدبیر این دو تن مثل هم است و بگویند افرادی که خمینی را دوست دارید، خامنه ای را باید به همان نسبت دوست بدارید.
اگر در تاریخ نگاه کنید هر وقت پادشاهی فتوحات و مرزگشایی های زیادی داشته است و از پادشاه برجسته پیشین، موفق تر ظاهر شده است، دارای اسم و لقبی متفاوت شده است و پادشاهان پسین وی نیز نام او را لقب خود کرده اند. این رفتارها دقیقا این نکته را هویدا می کند که تمامی این الفاظ برای القاء این نکته است که همیشه بهترین افراد بر مردم حکومت می کند.
تمامی این موارد قابل انتساب به امامان شیعی نیست. زیرا آنان هرگز دارای قدرت حکومتی نبوده اند که بخواهند با این حربه از حکومت خود دفاع کنند و در واقع اگر هم بخواهیم چیزی شبیه به آن را به ایشان نسبت دهیم می توانیم بگوییم با این نامگذاری، حسین بن علی کوشش کرده است تا اثبات کند که در همان راه گام می زند که علی بزرگوار می زده است. بطور کلی همیشه ائمه در حال کارهای فرهنگی بوده اند و در کارهای فرهنگی نیز نیازی به سیاهکاری های سیاسی نیست. در ضمن تک تک این شخصیت ها انقدر دارای شخصیت بارز و ویژه ای بوده اند که هر یک از آنها لقبی مستقل گرفته اند، همچو: باقر، صادق، کاظم و … . انشالله در پستی مستقل به ابعاد این قضیه با دقتی بالا اشاره می کنم تا از روش و منش حسین بن علی لذت ببرید که این فرد چه تدبیر و تفکری زرف داشته است و چقدر زیبا توانسته است به مقابله با امویان با همین عمل بپردازد.
با سلام.
دوست عزیز قبل از پاسخ دادن به این سؤال، ابتدا باید محل نزاع روشن شود، آیا سؤال کننده امامت را قبول دارد یا نه؟ در صورت عدم قبولی، توضیح دادن سودی ندارد. چون محل نزاع، قبولی یا عدم قبولی اصل امامت است، نه موروثی بودن یا نبودن. اگر این موضوع روشن شود، دیگر نیازی نیست که شما با شک و تردید نسبت به تعصب سؤال کننده بنگرید.
اما اگر سؤال کننده اصل امامت را قبول داشت، در پاسخ به وی باید گفت با توجه به اینکه شیعیان اصل امامت را علاوه بر امکان اثبات عقلی لزوم وجود امام (رجوع شود به کتابهای تجرید الکلام خواجه طوسی و حاشیه ها و شرح های مختلفی که بر آن نگاشته شده است) بر اساس نص صریح نیز این اصل را پذیرا شده اند، پس اجازه دخل و تصرف و تقدم و تأخر در ائمه منصوص ندارند. شیعیان به حکم قرآنی الهی «الله اعلم حیث یجعل رسالته» و به حکم تفسیر پیامبر گرامی در تعیین و تنصیص ائمه پس از خود و نیز به حکم فرمان امام حاضر برای اطاعت امر از امام منصوص و منصوب بعد از خود، ملزم به پذیرش امامان خود هستند. اگر کسی تشکیک در نقل پیامبر و امر ائمه داشته باشد، (مانند اهل تسنن) می تواند راه خود را برود. اما شیعه ای که این مراتب را قبول کرده، در رد و قبول امام منصوص مختار نیست. از طرفی شیعیان در هر زمان برای شناخت امام خود، ملزم به رعایت قاعده اعلمیت مطلق امام بوده اند. بر این اساس حتی اگر از میان کبار صحابه امام، کسی نام امام زمان خود را نمی دانسته، با عرضه سؤالات خود بر مدعیان امامت، می توانسته وزن علمی امام واقعی را با مدعیان بسنجد. در میان آنهمه فرزندان ائمه، تنها یک نفر می توانسته بواسطه علم و البته در مراتب بعدی ایمان و عصمت آشکار خود، حامل بار امامت باشد.
وراثت مورد سؤال سؤال کننده وجود داشته است، ولی نه تنها بخاطر نسب، که بواسطه علم و ایمانی که خدا در ائمه به ودیعه گذاشته است.
همانگونه که نمی توان به بسیاری از امور الهی ایراد گرفت و حتی در صورت ایراد نمی توان پاسخی روشن دریافت کرد، این مورد هم از علم خداست که فرشته و پیامبری را در آن راه نیست. همانگونه که نمی توان از خدا پرسید چرا تنوع مخلوقات و تنوع عقل و تنوع دید و هزاران گونه تنوع و اختلاف و خیر و شر در طبیعت فراهم آورده ای، نمی توان خدا را که به واسطه علم مطلق مؤاخذه کرد که چرا ائمه پشت در پشت فرزند یکدیگرند.
آیا معتقدین به پیامبران الهی را توان پرسیدن از این هست که چرا یوسف بن یعقوب بن اسحق بن ابراهیم پیامبری است به حسب ظاهر موروثی، اما با همه نیکی و بزرگی که در قرآن از وی یاد شده، فرزندی از ایشان پیامبر نیست؟ آیا سؤال کننده می تواند پاسخ دهد که چرا با همه بزرگی امام حسن و مراتب شأن و رفعت مقام، فرزندان ایشان امام نشدند؟ حقیقت این است که این سؤال در حیطه علم خداست و ما را در آن راهی نیست. مگر کسی که علم خدا یا نبوت یا نص پیامبر و یا اصل امامت را قبول نداشته باشد. و الا کسی که همه اینها را قبول داشته باشد، می داند که فرضاً اگر از امام رضا تبعیت می کند، دلیلش پسر امام کاظم بودن نیست که اگر اینگونه بود، آن امام بزرگوار چندین و چند پسر رشید و بزرگوار دیگر هم داشته است. و عجیب اینکه در اکثر موارد بجز یکی دو مورد محدود، هیچکدام از فرزندان دیگر امامان، با برادران دیگر خود بر سر منصب امامت مجادله نداشته اند. چون حقیقت امر را می دانسته اند و متأسفانه گذر زمان و حوادث ایام ما را از تحقیق و تدقیق در اصول وفروع دینمان بازداشته است که به اینجا رسیده ایم و در آن درمانده ایم. (آن یکی دو مورد هم برمی گردد یکی به ابراهیم افطح برادر امام صادق که پس از ادعای امامت و معلوم شدن میزان علم و ایمانش از سوی شیعیان طرد شد و دیگری جعفر بن علی الهادی عموی امام زمان که آنهم حتی توسط حکومت عباسی وقت رسمیت نیافت، چه رسد به شیعیان.)
در هر حال ممنون که حوصله خواندن این پاسخ طولانی اما مطمئناً ناکافی و ناکامل را نمودید.
(در پرانتز بگویم که با توجه به صبغه مطالبتان و جذابیت آن، وبلاگ محترمتان را لینک نمودم تا دسترسی بیشتر و بهتری به آن دادشته باشم. این نکته خصوصی بود، لازم به انتشارش نیست.)
سلام میر مهدی جان
از نظر جامع و کامل شما که هدایتگر بنده حقیر بود بسیار سپاسگزارم و امیدوارم که باز هم در این مسیر مرا کمک کنید تا از شما بیاموزم که میدانیم زکات علم چیزی جز این نیست. نکاتی خوبی را اشاره داشتید و انشالله در سایه همین یاری رسانی ها عیار ایمان رو به فزونی گراید. البته بنده ی حقیر خود را در حدی نمی بینم که پاسخگو مشکلات ببینم و بیشتر از اینکه خود را عالم بدانم، دلسوز می دانم و بر حسب ضرورت و اینکه فضای موجود در این ورطه سستی کرده، حضور دارم وگرنه در تیه گمراهی عصا زنانم.
از لینک کردن شما بسیار سپاسگزارم امیدوارم که لیاقت عنایات شما و دیگر همگنان نیک را داشته باشم.
بارانی باشید…
با آنکه جواب قابل قبولی حداقل برای بنده حقیر نبود! ولی کمال تشکر را از پاسخگوییتان دارم.
سلام جناب سپنتا
گرامی! شما بفرمایید فلان قسمت متن خالی از منطق و خرد ورزی است یا با عقل نمی خواند و یا مدلل نیست اما اینکه کلی بگویید قابل قبول نبود نمی توان نتایج جالبی گرفت. و حتی می توان نتیجه گرفت که شما علیرغم آوردن استدلالاتی، مایلید که همچنان با احساس خود که خالی از عقلانیت است در راهی قدم زنان باشید. اگر مشکل در مورد قسمت دوم سوال شما که راجع به تعدد علی های امام سوم شیعیان است، دعوت میکنم اندکی صبر کنید تا مقاله ای ارزنده را در آینده پیشکش کنم. اما اگر در مورد قسمت اول است، با خواندن نظر میر مهدی عزیز و پست بنده، ایراداتی که موجب غیر قابل قبول بودن دلایل شده است را مطرح کنید تا راهی برای گفتگو باز شود.
بارانی باشید…
با سلام مجدد.
نکته ای که با توجه به مقایسه امامت و سلطنت از سوی سپنتای عزیز، فراموش کردم متذکر شوم آنست که اساساً امامت و سلطنت دو موضوع کاملاً جدا از یکدیگر و مقایسه آن از قبیل قیاس مع الفارق است. در امامت شخص امام مدعی جهانداری و کشورگشایی و حاکمیت مطلق العنان نیست. امامت بار مسئولیتی است برای هدایت بشر به سوی تعالی و کمال معنوی و نه حکومت دنیایی ائمه. اگر هضم این مسئله سخت است، کافی است رجوعی شود به احوالات ائمه و نحوه امامت و سیاست آنها. بجز امام علی و امام حسن آنهم به صورت مقطعی و کوتاه، هیچکدام از ائمه حاکم رسمی جامعه مسلمانان نبوده اند و بجز امام حسین هیچکدام برای اقامه امر حق قیام به سیف نکرده اند. و هیچگاه ادعای حکومت هم نکرده اند و جامعه اسلامی را برای رسیدن به حکومت دنیا به تفرقه نینداخته اند. ائمه معصومین در میان جامعه اسلامی همچون سایرین و بلکه از نظر مادی و زندگی دنیاوی پائین تر از دیگران امرار معاش می کرده اند. بر هیچکس هم جز آنکس که ولایتشان را به طوع و رغبت پذیرفته بود، ادعای ولایت نداشته اند. نه با حکومت ها بوده اند و نه بر حکومت ها، جز آنجا که اقتضای اسلام و مسلمین می نموده است. نه درهم و دیناری از خود برجای گذاشتند، نه قصر و خدم و حشمی به راه انداختند. همه موکب سلطنتی آنان الاغی بدون زین و پالان بوده و خدم و حشمشان هم ملائکه آسمانی. البته آنها کار می کرده اند و درآمدی هم حاصل می نموده اند، اما این درآمد حاصل بر گرده نشستن مسلمین نبوده است.
از طرفی بار امانت امامت آنچنان بر آنان سنگین می نموده است که گاه به گاه با اصحاب خویش در میان می نهاده اند. ائمه بزرگوار شیعه قیام و فرج را تنها مایه خوشی و آسانی شیعیان می دانسته اند و از سختی مسئولیتی که بر دوششان بوده، سخن می گفته اند.
در هر حال سپنتای عزیز امیدوارم نوشته های مغرضانه اسلام ستیزان، تو را بر آن ندارد که بر خلاف فطرت خود، سخنی ندانسته و عملی نکرده بر ائمه معصومین روا داری.
موفق باشید.
با تشکر منتظر مقاله تان هستم.
انقلاب کرديم تا شاه و شاهزاده نداشته باشيم… آقا و آقازاده داريم! انقلاب کرديم تا سياستمان دينی شود… دينمان سياسی شد! انقلاب کرديم تا اقتصادمان انسانی شود… انسانيتمان اقتصادی شد! انقلاب کرديم تا خيابان هايمان شريف شوند… شرافتمان خيابانی شد! انقلاب کرديم تا رنگ آزادی را ببينيم… اسارت رنگ شده را ديديم! انقلاب کرديم تا دردهايمان درمان شود… درد بی درمان گرفتیم
سلام پدارم ميخواستم راهنمايي کني اگر ميتواني
سلام عزیز
اگر بتوانم کاری کنم، در خدمتم!
جناب rozna مطمئنی انقلاب کردیم؟! یا انقلاب باید میشد و شد..!!
انقلاب باید میشد و شد !!!
مگر شما داری از عملکرد یک ماشین مکانیکی حرف میزنید ( البته کارکرد یک ماشین مکانیکی هم نیازمند یک سری ابزار و لوازم هست که باید فراهم بشه )
جناب سپنتا
من فکر کنم شما متوجه معنای جمله خود نشدید
دوست من شما خواسته یا ناخواسته دارید این همه مجاهدت ها و خون های ریخته شده و دندانهای در دهان خورد شده رو انکار میکنید
با سلام به دوستان عزیزم
و همچنین پدرام عزیز
من همونطور که گفتم تا ندونی که مبنا و اعتقادات یک فرد چگونه هست نمیتونی به طور کامل و قانع کننده پاسخگوی سوالاتش باشی
چون اصولا هرجند هم بخوایم بصورت صرفا علمی هم پاسخ بگیم باید دارای حداقال مشترکات باشیم تا لااقل بتونیم بر مبتای اون مشترکات باهم به بحث بپردازیم
اما در ادامه متن زیبا و پرپدرام جان عنوان یک مطلب دیگه رو هم خالی از حکمت ندونستم
یک اصل دیگه ما باید مورد توجه قرار بدیم اصل معصومیت ائمه هست
یعنی کسی که میخواد مسئولیت سنگین امامت رو بر عهده بگیره باید از بدو تولد هیچگونه گناه و حتی خطایی در کارنامه اعمالش وجود نداشته باشه و این معصومیت رو در طول زندگی و مراحل مختلف زندگی حفظ کنه
و برای میسر شده این امر فکر کنم بهتره یک راهنما و راهبر که خودش هم ردای معصومیت به تن داره از بدو تولد در کناراون فرد حضور داشته باشه و معصومیت رو و معصوم زیستن رو بهش یاد بده
و اما یک سوال :
خوب یک مسئله پیش میاد و اون اینه تکلیف امام علی و حضرت محمد چی میشه خوب اگه خوب نگاه کنیم هر دوی این معصومین در دامان فردی چون حضرت ابوطالب بزرگ شدند که به به تقوا و خردمندی و عدالت شهره بودند و صد البته این مسیر باید از یک جایی شروع میشد در جامعه و عصری که هیچ معصومی وجود نداشت دامان یک فرد خردمند و پارسا میتونه بهترین گزینه باشه
خوب جواب این سوال
سلام بارانی جان.نگونمیخونم..و از خوندن نوشته هات لذت میبرم
سلام…پدرام جان ببين تو هم داري متعصبانه حرف ميزني…..ميدوني تفكر تو چيه اينه كه حكومت خامنه اي از بين بره و حكومتي بياد كه كاملا اسلامي باشه..زنارو سنگسار كنن…نقاب بزارن….دست دزد هارو ببرن . هزار تفكر اشتباه ديگه كه جامعه ي كنوني ما همين طور كه ميبيني از اون گريزونن يعني الان اكثر جوونا همه ي مشكلاتشونو از اسلام و تفكرات غلط موجود در اون ميدونن….يه كم فكر كن عقل بر حديث ارجح تره….چرا بايد هرچي كه تو آيه و حديث باشه كوركورانه و بدون توجه قبول كني….الان ججوناي ما مسحيتو قبول دارن تا اسلام….در ضمن ديروز گفتي مردم آمريكا راحت نيستن اگه برات امكانش هست برو ببين يا از يه نفر كه تازه برگشته بپرس…به خدا اونا كافر نيستن و بيشتر از ما خدارو قبول دارن…امكانات بهتري دارن و جووناشون حاضر نيستن يه لحظه هم جاي ما باشن….دانايي يه مرد به تعقل اون مرده دوست عزيزم…اميدوارم انتقاد بنده ي حقيرو ببخشي…موفق باشي ….باي
در ضمن باراني اميد 20 هم فيلتر شد
در ضمن باراني جان تو كوروش رو هم رد كردي…كسي كه تمام دنيا از عدالت و مهربانيش تعجب ميكنن….چرا ما ايرانيا از فرهنگ اصلي خودمون گريزانيم….يه بار ترجمه ي منشور كوروش رو به جاي اينهمه قرآن وحديث بخون تا بفهمي كي بوده و چكار كرده…حتي كشورهايي كه نظام پادشاهي ندارن تو تقويمشون روز كوروش دارن….ما عادت داريم بگيم همه ي پادشاها بد بودن وانسانيت اصلي رو فقط علي و حسن و حسين و محمد د اشتن…
سلام وحید جان
خیلی از دیدنت خوشحال شدم
داداش گلم دلم واست خیلی تنگ شده امیدوارم از این به بعد بیشتر ببینمت
اما در پاسخ به سوالت منهم کاملا با نظرت موافقم البته فکر نکنم پدرام جان همچین منظوری داشته باشه
واسه اثبات این امر میتونی مقاله تازی پرستی رو تو همین وبلاگ که به قلم خودم هست رو بخونی و صد البته در پایینش میتونه نظر پدرام جان رو مشاهده کنی
متاسفانه ما فکر میکنیم دین و دنیا و ملیت با هم در تضاد هستندو برای اثبات یکی از اونها الزاما باید یکی دیگه رو نفی کنیم
کوروش برای من مقدسه چون ایرانیم
محمد برام مقدسه چون مسلمانم
و فکر کنم بین اینها تضاد باشه
ببخشید اصلاح میکنم :
و فکر نکنم بین اینها تضاد باشه
چند روزي نبودم چرا كه نازه دانشجو شدم و در خوابگاه دانشجويي هم فعلآ كامپيوتر موجود نيست
توجه كنيد
ما فکر میکنیم دین و دنیا و ملیت با هم در تضاد هستندو برای اثبات یکی از اونها الزاما باید یکی دیگه رو نفی کنیم
منظورش از ما چه كساني است ؟؟؟؟؟؟؟
چرا آن را اصلاح كرد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
متاسفانه ما فکر میکنیم دین و دنیا و ملیت با هم در تضاد هستندو برای اثبات یکی از اونها الزاما باید یکی دیگه رو نفی کنیم
کوروش برای من مقدسه چون ایرانیم
محمد برام مقدسه چون مسلمانم
و فکر نکنم بین اینها تضاد باشه
سربازان سید علی !
نگو که متوجه معنی و مفهوم جمله ام نشدی
جان عزیزت
جان هر کی که دوست دارید دست از این لجاجت ها بردارید
بخدا من و پدرام و بقیه دوستان دشمن شما نیستیم
تورو خدا منطقی حرف بزنید
برادر من
مگه تو نمیگی ما بی بصیرتیم
پس راه درستی که ازش دم میزنید رو نشونمون بدید
ولله که اگه اینجور کنید تا همیشه دعاگوتون خواهیم بود
و اگر نه تورو خدا دست از لجاجت بردارید و دین خودتون رو به دنیای دیگری نفروشید
اگر نه تورو خدا دست از لجاجت بردارید و دین خودتون رو به دنیای دیگری نفروشید
لطفآ بگوييد ديگري چه كسي ( كساني ) هستند ؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام بر آرين عزيز….ببخشيد گرفتاريهاي زندگي اجازه زياد اومدن و بهره بردن و ياد گرفتن از دوستاني عزيزي مثل شمارو ازم سلب كرده ولي چشم حتما خواهم خوند و از مطلبت بهره خواهم برد…از ديدنت خوشحال شدم….فعلا
باراني جزييات زيادي در مورد فيلتر اميد 20 دارم كه به زودي خواهم گفت….فعلا از اين عكس شروع ميكنم:
حتما ببينيد:
سلام وحید جان
فکر میکنم شما بهتر از هر کسی در جریان مباحث من در سایت امید 20 بودید. من همان موقع هم گفته بودم که من اعتقادی به اعتراض های سخت و مثلا انقلابی ندارم و عصر روشنگری را در شرایط کنونی لازم میدانم. اتفاقا من هرگز نگفته ام کدام ساختار حکومتی خوبست. من اعتقاد دارم هر ساختاری اگر با شعور و آگاهی حکومت و مردم باشد، متضمن سعادت است حتی نظام پادشاهی مثل نظام کوروش. بنده اصلا کوروش را رد نکردم خواستم بگویم ساختار حکومتی وی خیلی ساده بود اما بخاطر آگاهی، دموکراسی را تا حدودی پیاده کرد و در واقع مکاتب شرط لازمند نه کافی به همین خاطر من صرف تغییر ساختار را تنها شرط نمی دانم. در مورد آمریکا هم هدف این بود که بت سازی نشود. همین!
همین طور باز هم می گویم لاییسم و سکولاریسم هم طول تاریخ کم اشتباه نبوده اند اما کمتر اجازه داده اند تا مثل ضعفهای حکمتهای دینی، نارسایی هایش دیده شود.
در این پست من هیچ حدیثی نیاوردم و فقط یک تکه از آیه ای آوردم و اتفاقا من تمام تلاشم هست تا همگرایی بین عقل و دین را نشان دهم و به همین خاطر بیشتر مسائل دینی را عقلی مطرح میکنم تا نقلی.
در ضمن من تعصبی به کار نبسته ام نمی دانم در کجا چه حرفی زده ام که اینطور شما برداشت کردید و اگر سخن محکمی گفته ام، در نظر داشتم تا اثبات کنم آنان که از دین ایراد بت سازی میگیرند، خود متعصب و بت سازند و این سخن محکم از سر تلنگری هوشیارانه بود نه حمیتی کورکورانه.
من بارها احادیث و آیات و اعتقادات دینی را از نظر عقلی شکافته ام پس فکر نمیکنم کورکورانه پیروی کردن برای بنده صفت مناسبی باشد. بهر حال انتقادات شما همیشه برای بنده رهگشاست چون از سر خیر خواهی است.
در مورد آن عکس هم انشالله متعاقبا بیشتر بنده را در جریان امور قرار دهید.
بارانی باشید…
سلام پدرام جان
اونقدر قشنگ می نویسی و بحث می کنی که واقعا لذت می برم و جواب خیلی از سوالامو توی وبلاگ تو می تونم پیدا کنم ممنون
پدرام این متنو با دقتتر از بقیه خوندم چون حساس بود وهمه نظرات رو هم خوندم اما چون باید خوب فکر کنم وحرف بزنم میذارم برا بعدا چند روزی هم نیستم باید برم دانشگاه ارشد قبول شدمه
سلام قول داده بودم بيام پيشت.اما نميدوني چه كشيدم در اين چند روز.
يه سوالي كه ازت دارم اينه كه درباره مذهب شيعه چيزي خوندي.؟تاريخشو ميگم.ميخوام بدونم چه جور فكر ميكني…!بش معتقدي يا نه؟بي ربط به امامت هم نيست.