پیش از تحریر: چند روزی بود هر چه می نوشتم دلخواهم نمی شد و همیشه از نبشته ام ناراضی بودم تا شبی بامدادان که از غم هایی که یکباره بر من آشکار شد، قلم را دگر بار برداشتم واین نوشته ی حقیر نتیجه ی آن است. این شبه شعر، در فضایی نگاشته شد که صدای بوی پیراهن یوسف، اتاقم را دگر بار تیه تنهایی دل کرده بود و همچو نوای شبانی رسا بود.
روشن شمعی، بدیدم های های گریه می کرد
شباهنگام، گریان، ز فراق یار شکوه می کرد
از غفلت دلبر، چشم تر و قلب در تپش بود
هر قطره اشک شمع، تن را تکه پاره می کرد
بیم طوفان و خزان نبود رنج و خار مغیلان
ز دوری مونس و محبوب فغان و ناله می کرد
غزل آخر و بی کس ماندن و شب را سحر کردن
این واژگان کهنه، زخم جان را دمادم تازه می کرد
دودی سیه ز شمع سپید، مه مرداد کرد چون شب
آخرین نفس، جرح دل سوخته را واگویه می کرد
عزم سفر به دیار یاران و دیدار دل داران
بت ِ نماز کامل را با تبر شکسته می کرد
دودی شد و تا بام بی کران ِ ره افلاک، لال و کر شد
این بار به سر شمع، تمنا و طلب، پروانه می کرد
معشوق ز سوی عاشق تا به قمر بال بربست
عزم سفر در پی نور و شمسی جاودانه می کرد
لیک هر آن، سوی شمع با آه، روی بر می گرداند
از بی وفایی و سنگدلی به عاشق توبه می کرد
اندکی عهدها وارونه شد و ته سر و سر ته
این بار حدیث عشق، معشوق را شوریده می کرد
تیره شب عمر، سراسر همه درد است و باطل
به آنکه تا سحر «بارانی» بر رگ تیشه می کرد
سلام بارانی جان. خوبی ؟ چرا امید (محمد) سایتش رو دست کاری کرده؟ نمیشه نظر گذاشت. ایمیلم رو هم بهش دادم. ولی خبری ازش نیست. شما که باهاش رفیقی بهش بگو آه کالباس می گیردتها !!!
موفق باشی
سلام
خوبم . مرسی. بهش یادآوری کردم.
بارانی باشید….
بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید
از یار آشنا سخن آشنا شنید
ای شاه حسن چشم به حال گدا فکن
کاین گوشه بس حکایت شاه و گدا شنید
( تفال زدم به اسم بارانی این غزل اومد)
سمیه خانوم ای کاش تفسیر این غزل رو هم برام می گفتید.
سلام ،سایت جالب ومطالب مفیدی دارید،اگه باتبادل لینک موافق باشید بسم الله،بنده با اجازه لینکتون کردم. سبز و به طراوت باران باشید.
سلام ،
زیبا بود مثل همیشه
موفق باشید
سلام پدرام عزیز از اینکه گفتی مطالب ونوشته های قبلیتون خوب نبود باید بعنوان یه خوانننده بگم که خیلی مفید بودن وبابت این شعر هم بگم از ته دل میومد
واگه دیر اومدم دلیلش دانشگاه وکاره
😀
امام نوری همدانی در اخرین سخنرانی خود درشهر قم با اشاره به ولایت خدا بر مردم، «امام خامنهای»جانشین خدا برروی زمین معرفی کرد و گفت: «خداوند سرنوشت بشریت را به دست امام خامنه ای سپرده است.»
***
خصوصی
میشه ازتون خواهش کنم در نظرخواهی وبلاگم شرکت کنی
ممنون میشم چون نظرت واسم مهمه
سلام پدرام جان
منظورم همون متن هست که تحت عنوان کجــای این مــلت افتخــار دارد؟ درج شده
کمی حرفاش منطقیه…..بعدا سر فرصت اون بحثو باز می کنیم….
ممنونم
اما اگه خواستی نظر من رو هم که پایینش دادم بخون
سعی کردم منطقی نگاه کنم
سلام پدرام جان. بله مشکل امید 20 حل شد. ولی یک مشکل بزرگتر هنوز مونده !!! غم یر و غم یار و غم یار !!!
البته منظورم یارانه دولتی است که هنوز نگرفتم !!!
درود بر پدرام.
عالی بود مثل همیشه مرسی
عالی پدرام جان موفق باشی
سلام پدرام جان.
شعرت رو خوندم، خيلي خوب بود. بهم سر بزن وقت كردي. شعر تازه اي راجع به مرگدارم. نظرت رو بهم بگو.
قابل ستایش بود
پدرام جان ازمن خواسته بودیاون غزل روبرات تفسیر کنم اولا من در حدی نیستم که این کارو بکنم تو خودتواردتری و در ثانی به نظرم بستگی به نیت طرف داره من فقطمعنی ساده شعر رو که خودم فهمیدم می نویسم به نظرم تو خودت بهتر و دقیق تر میتونی اینو تفسیر کنی شاید هم می خوای منو امتحان کنی به هر هال:
باد صبا در اشعار حافظ با معشوق در ارتباطه و پیام های عاشق رو به گوش معشوق می رسونه حالا میگه بوی دلـپـذیر تو را هر کس از باد صبا شنید انگار که از باد صبا پیام معشوق را دریافت کرده است .
ای پادشاه خوبان به حال من فقیر هم توجهی بنما
به فقیران توجه و کرم کن زیرا که امکان داره روزی تو هم فقیر شوی و آنها به جایی برسند و تو به آنها نیازمند شوی
مرسی سمیه عزیز
خیلی استفاده کردم…
واقعا به این میگن شعر؟؟؟ خجالت داره!!!!!!! تو مملکت احمدی نژاد اعتماد به نفس کاذب بالا همه گیر شده……….مگسان دور شیرینی هم همه به به و چه چه مثل دور و بری های آنها…………..واقعا که!!!!!!!!! با زور زدن جهت ادیبانه صحبت کردن کسی ادیب نمیشه اینم همین گل واژه هاتون که جای شعر درج کردین معلوم میکنه پس اینقدر زور نزنید و خودتان باشید برادر بارانی!!!!!!!!!!
چشم به راه بررسی هستیم…………باشد که از ممیزی رد شویم عزیز!!!!!!!!!!!!
اینجا فحاشی ها به شخص خودم هم مردود نشدند، شما که حرف حق زدید.
خودت باش برادر!!! خودت………….