پیش از تحریر: دومین باران پاییزی در تهران! زیباتر و طولانی تر از اولین آن! بوی باران سراسر اتاقم را فراگرفته و بهار را یادآوری می کند. این نسیم را بخاطر بسپار که باران بر آن سوار است و خبر عاشق را به معشوق می رساند. شعر » بزن باران » به مناسبت این لحظات زیبا که به مدد همگن نیک، یاهل عزیز، تدارک دید شده است. اکثر شما این شعر را با آهنگ » حبیب » می شناسید اما حقیقتا این شعر بسیار والاتر و پر مغز تر از آن است که هر خواننده ای بتواند ژرفای آن را در نوایش متبلور کند. این شعر کاملا مضمونش اجتماعی است، پس این بار با دقت بیشتر به ابیاتش بیاندیشید.
بزن باران بهاران فصلِ خون است
خیابان سرخ و صحرا لاله گون است
بزن باران که بی چشمان ِ خورشید
جهان در تیه ِ ظلمت واژگون است
بزن باران که دین را دام کردند
شکارخلق وصید خام کردند
بزن باران خدابازیچه ای شد
که باآن کسب ننگ ونام کردند
بزن باران نسیم از رفتن افتاد
بزن باران دل از دل بستن افتاد
بزن باران به رویشخانه ی خاک
گـُل از رنگ و گیاه از رُستن افتاد
بزن باران که دیوان در کمین اند
پلیدان در لباس ِ زُهد و دین اند
به دشتستان ِ خون و رنج ِ خوبان
عَلمداران ِ وحشت خوشه چین اند
بزن باران ستمکاران به کارند
نهان در ظلمت ، اما بی شمارند
بزن باران ، خدارا صبر بشکن
که دیوان حاکم ِ مُلک و دیارند
بزن باران فریب آئینه دار است
زمان یکسر به کام ِ نابکار است
به نام ِ آسمان و خدعه ی دین
بر ایرانشهر ، شیطان شهریار است
سکوت ِ ابر را گاه ِ شکست است
بزن باران که شیخ ِ شهر مست است
ز خون ِ عاشقان پیمانه ی سرخ
به دست ِ زاهدان ِ شب پرست است
بزن باران وگریان کن هوا را
سکون بر آسمان بشکن ، خدا را
هزاران نغمه در چنگ ِ زمان ریز
ببار آن نغمه های آشنا را
بزن باران جهان را مویه سرکن
به صحرا بار و دریا را خبر کن
بزن باران و گــَرد از باغ برگیر
بزن باران و دوران دگر کن
بزن باران به نام ِ هرچه خوبی ست
بیفشان دست ، وقتِ پایکوبی ست
مزارع تشنه ، جویباران پُر از سنگ
بزن باران که گاه ِ لایروبی ست
بزن باران و شادی بخش جان را
بباران شوق و شیرین کن زمان را
به بام ِ غرقه در خون ِ دیارم
بپا کن پرچم ِ رنگین کمان را
بزن باران که بی صبرند یاران
نمان خاموش ، گریان شو ، بباران
بزن باران بشوی آلودگی را
ز دامان ِ بلند ِ روزگاران
زیباست
بزن باران،
حال که خدا هم برما می ند از اسبابش چه انتظاری است!
به واقع همت از شماست و همراهی از ما.
سربلند و پیروز باشید یار گرانقدرم.
یا حق
باید امیدوار بود پدرام جان، اما بعید میدانم این همه کثافت به آب هفت دریا هم پاک شود چه رسد به باران.
به هر حال جز کوششی برای ما نیست. باشد که ثمر دهد.
راستی پدرام جان یه لطفی بکن و فید های وبلاگت رو بذار که کامل نمایش بده مطلب رو. برای خواننده هایی که از سرویس های فید خوان استفاده میکنن و همچنین افرادی که به اینترنت بدون فیلتر دسترسی ندارن خیلی بهتره 😉
به روی چشم!
اما باید بگم من فیلتر نیستما!
زیبائی باران رو با این شعر زیباتر کردید
فقط میتونم بگم بارانی باشید و با طراوت
[…] لینک ارسالی از بارانی لایک (انصراف) Unlike […]
واقعا زیبا بود
مشهد هم از صبح هواش ندای بارون میده
ولی هنوز که خبری نیست
ايول
ديروز زنجان هم 2 ساعتي بارون باريد .
جاي همتون خالي .
بسیار زیبا بود
سلام
اینو حبیب خونده
خیلی قشنگه
آهنگش رو هم بذارین
بسیار زیباست
خيلی كم آهنگشو شنيدم،در اين حد كه فقط بيت اولش يادم بود
شعر زيبا یی بود،كاش اسم سراينده ش و هم می نوشتين!
سلام میم.ز
متاسفانه نتونستم بفهمم سراینده اش کیه!
سلام بارانی
اسم شاعرش رو پيدا كردم
محمد جلالی چیمه(م.سحر) از كتاب شبنامه ها (چاپ لندن انتشارات شما، سال 1987)
http://www.payvand.nl/pages-farsi/kunst/Jalali.htm
اينم لينك شعر اصلاح شده توسط شاعر،كه گويا حبيب بدون كسب اجازه اين اثر رو اجرا كرده و بدون تاثير دادن اصلاحيه….
ای کاش باران سیاهی دل ظالمان را هم می شست ، ای کاش باران رحمت ایزد پاکشان می کرد ! و تنها پاکدلان بر زمین باقی می ماندند !
اما اندکی صبر سحر نزدیک است …
بسیار زیبا بود و ممنون از اینکه تمام شعر در این پست گذاشته اید امیدوارم که روزه های خوش در پیش روی ایرانیان باشد. اگرچه معتقدم هیچگاه این نبرد بین خوبی و پلیدی تمام نا شدنی است و تمام احساس خوب آن اینست که با مبارزه خوبی و پاکی بیشتر نمودار می گردند
SHaer raa mishnasid ?
bad nist nami ham az ishan ke pdid avarndhe in sher zibast nmaim.
شعر زیباییه!مخصوصا اون مصرع «بزن باران که دین را دام کردند» … این یکسال و اندی که گذشت عمق این مصرع رو بهمون نشون داد…
دیشب این طبع، بیقرار شما
خواست عرض ارادتی بکند
دست کم از دل شکستهتان
واژههایم عیادتی بکند
چشم بد دور، عمرتان بسیار
کس نبیند ملالتان آقا!
ما نمردیم خون دل بخوری
تخت باشد خیالتان آقا!
چیست روباه در مصاف شیر؟!
چه نیازی به امر یا گفته؟!
تو فقط ابرویی به هم آور
میشود خواب دشمن آشفته
هست خاموشیات پر از فریاد
در تو آرامشی است طوفانی
« الذی انزل السکینه» تو را
کرده سرشار از فراوانی
واژهها از لبت تراویدند
پرصلابت، پرعاطفه، پرشور
آفریدند در دل مردم
عزت، آمادگی، حماسه، حضور
این حماسه همه ز یمن تو بود
گرچه از آن مردمش خواندی
رهبرا! تا ابد ولی محبوب
در دل عاشقان خود ماندی
سهم دلدادگان تو سلوی
قسمتِ دشمنان تو سجیل
رهبری نیست در جهان جز تو
که ز امت چنین کند تجلیل
نسل سوم چو نسل اول هست
با شعف با شعور با باور
جاری است انقلاب چون کوثر
هان! «فصل لربک وانحر»
گرچه در باغ سینهات داری
لطفها، مهرها، محبتها
گفتی اما نمیروی چو حسین
تا ابد زیر بار بدعتها!
ناگهان در نماز جمعه شهر
عطر محراب جمکران گل کرد
بغض تو تا شکست بر لبها
ذکر یا صاحب الزمان (عج) گل کرد
جان ایران! چه شد که جانت را
جان ناقابلی گمان کردی؟!
آبروی همه مسلمانان
اشک ما را چرا درآوردی؟!
جسم تو کامل است، ناقص نیست
میدهد عطر یک بغل گل یاس
دستت اما حکایتی دارد…
رَحِمَ اللهُ عَمِی العباس!
شعر از :حجتالاسلام جواد محمدزمانی