برای سهولت در امر مطالعه و احترام به بازدیدکنندگانی که حوصله مطالعات طولانی ندارند، این پست در دونسخه خلاصه و مفصّل تنظیم شده است. لطفا بعد از اینکه این مطلب را خواندید، خاطر نشان کنید کدام نسخه را مطالعه فرموده اید.
به بهانه ی اخراج اساتید سکولار از دانشگاه ها! ( لینک مرتبط):
نسخه خلاصه:
یکی از اساتیدم به همین دلایل حدود یک سال پیش از دانشگاه ما اخراج شد ( یا به قول خود این مرد شریف عذرش را خواستند ). وی در دانشگاه دروس معارف اسلامی و اندیشه اسلامی را ارائه می داد. اکثر اساتید این گونه دروس ( بر خلاف استاد مذکور ) در دانشگاه ها عادت دارند آسمان ریسمان ببافند و به جای اینکه چیزی بگویند که مورد توجه دانشجو باشد و دردی از او دوا کند، سخنان بیهوده ای بر زبان می رانند. دو نمونه از این اساتید:
یک آخوند بی سواد بود. یاد دارم سر کلاس ما را مجبور می کرد که جملات نهج البلاغه را صرف و نحو کنیم ( آن هم برای بچه های رشته های فنی مثل برق و مکانیک و … ). این آخوند ِ استاد نما، لال بود و بلد نبود اندکی در یک مورد مشخص ( حتی بحث های دینی که مثلا تخصصش است ) سخن بگوید. اگر این مردک لال حرفی هم می زد، جز حرفهای روزمره که از هر کم عقلی بر می آید، چیزی نمی گفت و فقط کتاب را روخوانی می کرد.
یک استاد دیگر داشتم که آن هم دست بر قضا آخوند بود. این بشر مثل سگ بود، کافی بود اندکی در بحث هایی که اکثرا سیاسی بود، مخالفت می کردی، می خواست پاره پاره ات کند. لحظه ای حرف مخالف را بر نمی تابید و سعی در خفه کردن، آوای مخالف داشت. این بشر که تاریخ تحلیلی صدر اسلام تدریس می کرد، تمام تلاشش را می کرد که اثبات کند فلانی، علی زمان است و مخالفانش خوارج، مارقین و ناکثین و … هستند.
اما استادی که اخراج شد، همیشه به سوالات ما جواب می داد و می گفت سوالات شما از درس هایی که من برای ارائه آمده کرده ام، مهمتر است. همیشه می گفت هر جا سوال داشتید، همان جا حرفهای مرا قطع کنید و سوالتان را بپرسید. نسبت به کسانی که مخالف او فکر می کردند بسیار سعه ی صدر داشت. در یک کلام سگ نبود. همین طور به دلیل مطالعات بالایی که داشت، هم خوب سخن می گفت و هم سخن ِ خوب می گفت. در واقع لال هم نبود. اما چون سکولار بود، اخراج شد.
البته این اولین بار نیست که این گونه اقدامات صورت می گیرد. در سال 85 در دانشگاه تهران، عده ای از اساتید را، که از نظر حکومت دگراندیش محسوب می شدند، همچو دکتر محمد مجتهد شبستری، بالاجبار بازنشسته شان کردند.
بنده قصد ندارم که آخوند و مکتب فکری اش را از بیخ و بن تکذیب کنم و یا سکولار و سکولاریسم را بی چون و چرا تاییدکنم. بنده در تلاشم تا یک روش ناموفق در تدریس که همراه با دو صفت سگ و لال است، را رد و یک روش موفق را هر چند که سکولار است، تایید کنم.
نسخه مفصّل:
اصلا دوست نداشتم در این باره بنویسم اما ناگزیرم تا از جفاهایی که امروز به اساتید می شود، بنگارم. زیرا که فردایی جز امروز آنان در انتظار ما نیست. یکی از اساتید عزیزم که بنده با ایشان بشدت دوست صمیمی و هنوز در ارتباطم هستم. به همین دلایل حدود یک سال پیش از دانشگاه ما اخراج شد ( یا به قول خود این مرد شریف عذرش را خواستند ). وی در دانشگاه دروس معارف اسلامی و اندیشه اسلامی را ارائه می داد. اکثر اساتید این گونه دروس ( بر خلاف استاد مذکور ) در دانشگاه ها عادت دارند آسمان ریسمان ببافند و به جای اینکه چیزی بگویند که مورد توجه دانشجو باشد و دردی از او دوا کند، سخنانی و نکاتی از دین می گفتند که جز خوابیدن و مخ زدن بغل دستی ( با عرض معذرت! ) برای دانشجوها هیچ بهره ی دیگری نداشت.
من بسیاری از این نوع اساتید را تجربه کرده ام. یک آخوند بی سواد بود. یاد دارم سر کلاس ما را مجبور می کرد که جملات نهج البلاغه را صرف و نحو کنیم ( آن هم برای بچه های رشته های فنی مثل برق و مکانیک و … ). این عمل یعنی جان کلام را کشته بود و به جایش تنوین و زیر و زبر حروف را چسبیده بود. بنده عربی ام خوب بود و با این قضیه مشکلی نداشتم اما کسی که یکبار با حکمتهای نهج البلاغه آشنا شده باشد، می داند این ملّا چقدر بی شعور و کوته فکر بوده است. این آخوند ِ استاد نما، لال بود و بلد نبود اندکی در یک مورد مشخص ( حتی بحث های دینی که مثلا تخصصش است ) سخن بگوید. اگر این مردک لال حرفی هم می زد، جز حرفهای روزمره که از هر کم عقلی بر می آید، چیزی نمی گفت و فقط کتاب را روخوانی می کرد و با سطح ضعیف تری تحویل ما می داد. برای فهمیدن عمق فاجعه بد نیست این خاطره را از وی تعریف کنم:
«بنده جلسه اولش را نرفتم و جلسه دوم هم دیر رسیدم. از آنجاییکه این اساتید بسیار صاحب فضل هستند، دانشجویان از آخر کلاس، صندلی ها را پر میکنند تا کمتر مورد توجه و یا نگاه استاد باشند. بنده هم به خاطر تاخیر مجبور بودم روی صندلی های باقی مانده ی جلوی کلاس بنشینم. در حال گوش دادن به حرفهایش ( که خیلی هم سطح پایین بود ) بودم، که ناگاه به صندلی های عقب نگاه کردم. دیدم همه دانشجویان بلا استثنا در حال نگارش بودند. از یکی از بچه ها که نزدیکم بود، پرسیدم قضیه چیست؟ گفت: این اسگول جلسه اول گفته هر چی سر کلاس میگم جزء امتحانه.»
یک استاد دیگر داشتم که آن هم دست بر قضا آخوند بود. این استاد مثل سگ بود، کافی بود اندکی در بحث هایی که اکثرا سیاسی بود، مخالفت می کردی، می خواست پاره پاره ات کند. لحظه ای حرف مخالف را بر نمی تابید و سعی در خفه کردن، آوای مخالف داشت. این بشر که تاریخ تحلیلی صدر اسلام تدریس می کرد، تمام تلاشش را می کرد که اثبات کند فلانی، علی زمان است و مخالفانش خوارج، مارقین و ناکثین و … هستند. هر چه ما استدلال می کردیم، انگار در گوش یکی از حیوانات خدا، یاسین می خواندیم. هر جا هم که کم می آورد، سریعا اسلحه ی سفسطه و مغالطه را آماده به شلیک می کرد. کلا چهره منفور نزد همگی دانشجویان بود. و خاطره ای از او:
» یاد دارم که یک بار بعد از کلاس با او بحث را ادامه دادیم. وی که از ما به شدت شکار بود، دست آخر جزوه ای به ما نشان داد که داشت سرم به سقف می خورد. یک فلوچارت ( نمودار ) به ما نشان داد که بر اساس آن راه سعادت و بهشت رفتن را تعیین کرده بود. این نمودار که کاملا شبیه به فلوچارت های کامپیوتری بود، به این صورت بود که مثلا می گفت خد را قبول داری؟ اگر نه جهنمی هستی! اگر قبول داری وارد مرحله بعد می شدی. مرحله بعدی سوال بود که آیا به فلان چیز اعتقاد داری؟… به همین ترتیب تا اینکه آیا ولایت فقیه و فلانی را قبول داری؟ و اگر نه برو به جهنم! «
اما استادی که اخراج شد و بنده به ایشان به شدت ارادت دارم، همیشه به سوالات ما جواب می داد و می گفت سوالات شما از درس هایی که من برای ارائه آمده کرده ام مهتر است. همیشه می گفت هر جا سوال داشتید، همان جا حرفهای مرا قطع کنید و سوالتان را بپرسید. نسبت به کسانی که مخالف او فکر می کردند بسیار سعه ی صدر داشت. در یک کلام سگ نبود. همین طور به دلیل مطالعات بالایی که داشت، هم خوب سخن می گفت و هم سخن ِ خوب می گفت. در یک کلام لال نبود.
ایشان به شدت به دین اسلام گرایش داشت و همیشه در دفاع از این دین تلاش می کرد اما اندکی گرایشات سکولار داشت که آن هم امثال من که او را مدت زیادی می شناختیم، فهمیده بودیم. هرگز سعی نمی کرد گرایشات و یا افکارش را تحمیل کند، اما از شانس بد ما، سر یکی از کلاس ها چند دختر و پسر بسیجی حضور داشتند و علیرغم اینکه اصلا وی مستقیما از سیاست نمی گفت و فقط از دین می گفت، مغضوب آنان و به تبع آن روسای دانشگاه واقع شد. و شد آنچه باید می شد. ایشان دو ترم است که از آن دانشگاه اخراج شده است!
البته این اولین بار نیست که این گونه اقدامات صورت می گیرد. در سال 85 در دانشگاه تهران، عده ای از اساتید را، که از نظر حکومت دگراندیش محسوب می شدند، همچو دکتر محمد مجتهد شبستری، بالاجبار بازنشسته شان کردند.
بنده قصد ندارم که آخوند و مکتب فکری اش را از بیخ و بن تکذیب کنم و یا سکولار و سکولاریسم را بی چون چرا تاییدکنم. بنده در تلاشم تا یک روش ناموفق در تدریس که همراه با دو صفت سگ و لال است، را رد و یک روش موفق را هر چند که سکولار است، تایید کنم.
بنظر بنده باید روش و منش و اندیشه افراد اصلاح شود تا ساختارهای سیاسی – اجتماعی کارآمد و پویا شوند. من فکر نمی کنم حتی اگر همین الان اعلام کنند که سکولار برپا شد و جمهوری اسلامی پایان یافت، فردا ما با استبداد و بدبختی روبرو نشویم. زیرا انسان ها پازل این جامعه را می سازند و ساختارها به مثابه ی چارچوب و قاب این پازل هستند. نقش ها و نگاره ها هستند که یک پازل را هویت می بخشند. پس باید در ابتدا روش، منش و اندیشه مردم اصلاح شود تا فرهنگی داشته باشیم که قابل سرمایه گذاری باشد. در آن موقع می توانیم در مورد بازدهی و کارآمدی یک مکتب عادلانه به قضاوت نشست.
[…] لینک از بارانی لایک (انصراف) Unlike […]
درود پدرام جان.
با سپاس و قدردانی از زحمات شما. ذکر این نکات را خالی از لطف نمیدانم:
1_ از اساس با ماهیت سکولار مخالفم (سکولاریسم به صورت کلی به مفهوم ممانعت از دخالت دین در تمامی امور عمومی جامعه است). بلکه بالعکس تمام تلاش بشر باید در جهت انعکاس دین در زندگی فردی و اجتماعی باشد ( با پذیرش این نکته: دین, برنامه ی کامل زندگی است و نه فقط عبودیت و فرمولی برای رفتن به بهشت!)
یادم هست که استاد ریاضی مهندسی مان میگفت: » واقعا نماز میخونیم که بریم بهشت؟ اونوقت اینجا رو کی باید بسازه؟ پاسخ: نماز! آبادی دو جهان کاره دینه »
2_ دین ما دین اخلاق است و گشاده رویی حتی در قبال افراد قاتل و ملعونی چون ابن ملجم! اینکه یک استاد عمامه به سر ( نه روحانی) که اینچنین منش و برخوردی با کلام شاگردانش دارد (ولو کلامی از روی جهل و ناآگاهی! ولو اینکه فلانی به واقع علی زمانه باشد و شاگردان کفر گویند!) اینها هرگز دال بر این نخواهد شد که در برائت از این منش, به بیراهه ای زیباروی پناه بریم!
هرچند استادی باشد دلسوز و مهربان, اما همین مهربانی شاید برای عده ای ساده اندیش, اثباتی شود برای حق انگاشتن خطای فکری استاد بزرگوار…
3_با نفی هر دو مسیر, پیشنهادم راهی است معتدل. به دور از گزند افراط و تفریط. به دور از هرگونه تعصب و کور نگری! نه سکولار و نه سگ و لال! تنها یک کلام: سیرت انبیاء و معصومین را دریابیم. حتما» شنیده اید که: روزی فردی نزد امام رضا(ع) رفت. (نام دقیق حضرت به خاطرم کمرنگ است. اما آنچه در یادم هست, حکایتی از ایشان بود) و از ایشان پرسید: امدیم و بعد از مرگ خدایی نبود و معادی نبود و همه ی سخنان شما هم چون قصه ای زیبا بود!!! تکلیف ما چیست؟!!! ( این سوال از امام معصوم پرسیده میشود در حالی که ایشان به اذن خدا, بر پیدا و پنهان عالم, علم دارند و از اسراز هستی با عمق جان خبردار! فکرش را که میکنم, اگر العیاذ باا… لحظه ای در این جایگاه بودم و حقیقت را می دیدم و کسی در حضورم ان را نفی میکرد, یا مرتکب قتل میشدم یا از شدت درد روحی جان سپار!) اما ایشان چه پاسخ گفتند؟ فرمودند: اگر چنین باشد هم ما مضرر نکرده ایم! در این دنیا مردمانی نیکو بوده ایم و زندگی سعادتمندانه ای داشته ایم. اما اگر سخن ما صدق بود چه؟ ایا ضرر بر شما بسیار نخواهد بود؟ البته.
از ان پس, آن فرد به چنان ایمانی دست یافت که از یاران وفادار حضرت شد!
این هم اثر حرکتی منطقی که بهترین اثار شد!
4_از خداوند متعال میخواهم که تمام جاهلان و نابینایان حقیقی را نوری فرستد تا انان را از این حماقت, رهایی باشد.(انشاا…).
آن نادانها می پندارند که با پاک کردن تمیز(!) صورت مسئله, توانسته اند مشکل را مسالمت آمیز حل کنند! البته برای مغز کوچکی چون گردوی نارس, حقا بهترین راه همین است!
اما اگر مسکّن دردی را دوا کرد, این راه هم به جواب خواهد رسید. که چه بسا اثزش حتی تسکین هم ندارد و خود دردآور است چه برسد به دوا! بس که این کار به ذائقه شان خوش آمده, برایشان عادتی شده که ترک آن مرض است. برای مثال,بهترین راه برای مقابله با جنگ سایبری: نداشتن اینترنت!!
ابلهان نمیدانند که این دستمال از سر بازکردنها عاقبت برایشان دردسری خواهد شد که یارای مقابله با معترضین از لشکر خودجوششان هم ساخته نیست!
گرچه, این حرکات یعنی اینکه خودشان هم میدانند که چیزی برای ارائه به مردم ندارند. اما چه کنند که طعم شیرین میراث ملی! و راحت الحلقومی چون بیت المال و حکومت و توی سر رعیت زدن برایشان تکرار نشدنی است و بهشت دنیا چیز دیگری است و تا آخرت, خدا بزرگ است!
بر نابودی ظلم اصرار ورزیدن و کشته شدن, افتخاری بود که نصیب همه ی اولیاء ا… شد. باکی نیست که زندگی منتقل شود. چرا که شهداء زنده اند.
یا حق.
سلام یاهل جان
بنده قصد نداشتم که تبلیغ سکولار کنم. فقط خواستم یادآوری کنم که روش تدریس درست و سالم را نباید فدای اعتقادات شخصی افراد ( مخصوصا اگر بروز نمی دهند ) کنیم. آیا با اخراج اینان کسی را داریم که جایگزین آنان شوند؟ آیا این خیانت به دانشجو نیست که با یک فرد کم علم محشورش می کنیم؟ بنده با این استاد در برخی مسائل مخالف بودم و هستم اما این دلیل نمی شود از اطلاعات و علم زیاد ایشان خودم را محروم کنم و با ایشان مراوده نکنم. ایشان باید در دانشگاه باشند و همه از ایشان بهره ببرند. اگر قرار است قدرت تفکر را حتی از دانشجو بگیریم که مبادا به غلط بیفتد پس چه کسی خودش با حقیقت مواجه شود؟؟؟ آقای بنا یا نجار؟
هر چند که بنده همیشه در بحث ها با آن استاد اندکی از اعتقاداتم پا پس نکشیده ام. یعنی وجود استاد سکولار با علم بالا، مفید است و مطمئنا دانشجو صاحب اندیشه تسلیم محض نخواهد بود. پس این کارها و اخراج ها یعنی ضعف در مدیریت یعنی یکصدایی! مطمئن باش اینها دل شان برای اعتقادات من و شما نسوخته و فقط دلیلشان سیاسی است. در ضمن این استاد نیز بیشتر در مورد ساختار اجتماعی – سیاسی بر این مکتب نظر داشت و بسیار فرد دین داری و اهل خدایی بود….حالا حساب کنید با این شرایط وقتی وی اخراج شود، دیگران که بیش از این دگر اندیش هستند کجا جایگاهشان خواهد بود.
بارانی باشید…
با سلام بارانی عزیز
من هر دو را خواندم هم خلاصه و هم مفصل
یاهل جان خدمت شما هم سلام عرض می کنم و من هم نکاتی را در مورد صحبتهای زیبایی که فرمودید خاطر نشان می کنم
در این مطلب آنطور که مشاهده شد نشانی از علاقه به سکولاریسم در متن نبود چرا که نوعی مقایسه بین انسانهای مسلمان نما و کسانی که زیاد دین را در کارهایشان لحاظ نمی کنند بود.
بله من هم با بارانی موافقم در جایی کسانی دم از اسلام بزنند و آن را اجرا نکنند استفاده از کسانی که اصلا دین را قبول ندارند و مطالب مربوط به خودشان را به خوبی ارائه می کنند بهتر است.
برای مثال من وقتی در مملکت خودم منشکلی را اعم از سیاسی و اقتصادی و… مشاهده می کنم وقتی با آن برخوردی غیر از برخورد اسلامی می شود جدا از عرق ملی بسیار آزرده خاطر می شوم لکن اگر در کشور های غیر مسلمان زندگی می کردم اینقدر حرص نمی خوردم.
جایی که دم از اسلام می زنند همه چیز باید اسلامی باشد وقتی دم از اسلام زدند چیزی غیر از آن مشاهده شد خوب مسلما نبود اسلام بهتر بودنش است. چرا که اسلامی وجود ندارد فقط ظاهر سازی و عوام فریبی است.
این که گفتم » تاثیر» , تنها یک جمله نبود. دوستی داشتم که در تفکر پوچ استادی نابود شد!
استادی که در علم و ادب در دانشگاه بی نظیر بود! کلاسی زیر هفتاد نفر نداشت! فکر میکنم حتی رهگذران هم به درون کلاس ایشان می امدند تا به معنای واقعی درس را بفهمند!
این دوستم اما یک نابغه ی علمی بشمار می رفت و قرابت عجیبی با این استاد عالم داشت اما …
شاید نمیدانست که روزی بواسطه ی همین استاد عزیز, خداوند را منکر شده و دین را افیون خواهد خواند!
گرچه زمینه ی چنین مطلبی در باطنش وجود داشت اما شاید روزی به راه بازمیگشت.
در حال حاضر هم به چنان پیشرفتی در زمینه ی کاری خود( مهندسی برق) رسیده که هنوز فارغ التحصیل نشده, در یکی از دانشگاههای خارجی ثبت نام کرده!
و جالب اینجاست که تمام این موفقیت ها را مدیون آن استاد و رهاندنش از بند دین و خرافه میداند!!
اینها را دیده ام که اه از درون میکشم و اینطور نگران شاگردان دیگر چنین اساتیدی هستم که شاید روزی به ان روز گرفتار شوند و از دین رویگردان…
اما حرف من هنوز هم همین است: هیچ کدام ! نه چنین استادی و( بلا نسبت) نه چنان سگی!
میانه از همه چیز نیکوتر است و بس.
درود جوادی عزیز. با شما کاملا موافقم. نکته ای که شما و جناب بارانی بر آن اصرار دارید این هستش که » انتخاب بین بد و بدتر : بد» در صورتی که منوی انتخاب من اینهاست » انتخاب بین بد و بدتر : یا خوب یا هرگز! «. قطعا اساتید دانایی که از نظر اعتقادات پایه ضعفی نداشته باشند وجود دارند. ( بدون ارائه ی کارت بسیج و ایثارگری و سفارش شده ی فلان ارگان انقلابی! )
انکار تاثیر مشی استاد بر شاگرد, بی اساس است.
گرچه, امروز در دانشگاهها شاید کمتر «استاد» موجود باشد و بیشتر » دبیر» !
استاد, یک راهنمای واقعی در کنار درس است و دبیرفقط مشغول تدریس و بس.
من هم نظر فرد قبلی قبول دارم.
من تازه با شما آشنا شدم.خودمم تازه کارم.
اگه مشتاق به تبادل لینک هستی منو با نام صبح جدید خبر جدید لینک کن.
بیا به من سر بزن . مثل من نظر بده و بگو تو رو با چه نامی لینک کنم.
حتما بیاییییییییییییی
پدرام جان جالب بود ممنون…
سلام، بنده هم هر دو را خواندم، اتفاقا ما هم يك استاد فلوچارتي داشتيم.
http://www.avajor.blogfa.com
با اینکه با وبلاگت حال نکردم اما نظرت رو تایید کردم چون اهل سانسور نیستم و به آزادی بیان اعتقاد دارم. اما کاش این قضیه دو طرفه بود!
موفق باشی
سلام
خدمت بارانی عزیز و همگنانش عارض شوم که
در خصوص سکولاریسم اصولا تعاریف متفاوت است و به شخصه تعاریفی که دکتر سروش از مفهوم سکولاریسم و گرایشات مختلفش ( سکولاریسم معیشتی ، سیاسی ، اعتقادی ، کلامی و … ) بیان می کنند به نظرم دلچسب ترین و ساده ترین و در عین حال اصو.لی ترین تعاریف از سکولاریسم هست .
اما در خصوص پستتون به حد کافی در این خصوص حرف رفته . بعنوان یک مسلمان شخصا اعتقاد دارم که باید به غیر مسلمان ها و حتی اسلام ستیزان نیز اجازه اظهار نظر در خصوص اسلام داده بشه . مسلما عامل پیشرفت یک مسئله یا مذهب و … انتقادهایی ست که به اون وارد میشه و ما رو مجبور میکنه تا برای اثبات حقانیت مذهب مون به روز باشیم با دنیایی از اطلاعات .
با این تفاسیر حق اظهارنظر کردن سکولارها که یقینا محفوظ است
سلام
شما لينك شديد
http://rasoulzadeh.persianblog.ir/
سلام عباس آقا
ممنون از لطفتون! انشالله مطالب مفید باشه!
بارانی باشید…
عزیزم این استاد سکولار نبود
روشن فکر متدین بوده
الکی بهش سکولار رو نبندید
عزیزم اگر این طوری باشه که اوضاع خیلی بدتره که!…یعنی اساتید روشنفکر هم باید اخراج بشن!
این که شما از اخراج شبستری اظهار تأسف می کنید نکند انتظار داشتید که ایشان با آن افکار منحرف و ظاله اش در دانشگاهها تدریس کند؟!!! ببنید این افراد اگر خیلی ادعایشان می شود و احساس می کنند که نظراتشان حق است چرا نمی روند در حوزه و در آنجا با طلاب و اساتید حوزه مناظره بکنند؟!!! چون که حوزه جای طرح اینگونه مسائل است نه دانشکده فنی-مهندسی یا حتی دانشکده علوم انسانی چون که متأسفانه دانشجویان حتی در رشته هایی مثل فقه و علوم حدیث اطلاعات و مبانی دینی خیلی قوی ای ندارند بهمین خاطر این افراد با سوء استفاده از همین ناآگاهی دانشجویان سعی در القای افکار خود به دانشجویان دارند. اما در حوزه جرئت ندارند بروند چون می دانند در آنجا از لحاظ علمی کم می آورند. چرا مثلا از چندین سال قبل(شاید بیشتر از 10 سال قبل) حضرت آیت الله مصباح(حفظه الله) از دکتر سروش درخواست کرده که بیاید در موسسه امام خمینی(ره) تدریس کند اما سروش نپذیرفته. یا اینکه بیش از 10 سال است به سروش می گوید بیا به هم مناظره بکنیم اما سروش قبول نمی کند. یا حتی محسن کدیور وقتی کتاب نظام ولایی اش را نوشت تعداید از بچه های متعهد و مومن و در عین حال آگاه به دین(تا حدودی آگاه) از او درخواست کردند که بیا در دانشگاه ما و به نقدهای بچه ها جواب بدهد ایشان شرط گذاشت که هر کس در جلسه حاضر می شود باید حداقل یک مقاله علمی-پژوهشی در مورد ولایت فقیه داشته باشد(ما که نفهمیدیم ایشان چرا این شرط را گذاشت شما می دانید؟!!!) بچه های ما در عرض یک ماه 50 مقاله نوشتند و مجددا از او دعوت کردند اما ایشان نیامد. یا معاون آموزش دانشکده حقوق ما بارها از شیرین عبادی تقاضا کرده بیاید و مباحث حقوقی خویش را ارائه دهد اما او قبول نکرده است به دلیل اینکه بچه های ما نوعا مذهبی و آشنا به مسائل دینی هستند.
درست بنویسیم:
ظاله (غلط)
ضاله (درست)
گمراه کننده (درست تر
ضمنا شما دلتان خیلی برای اخراج بعضی اساتید نسوزد چون استادی که علنا سر کلاس با مبانی نظام و اصل ولایت فقیه مخالفت می کند نباید در دانشگاه جایگاهی داشته باشد.
امام خمینی(ره) درباره لزوم اصلاح دانشگاهها می فرمایند:بسم اللَّه الرحمن الرحيم
لزوم اصلاح دانشگاهها
آقايان مىدانيد كه دانشگاه يك كشورى اگر اصلاح بشود آن كشور اصلاح مىشود؛ براى اينكه آنكه در رأس امور اجرايى يا تقنين يا قضاوت يا اين طور چيزها واقع مىشود دانشگاهيها هستند و روحانيين و با اصلاح اين دانشگاه امور كشور اصلاح مىشود و با انحراف دانشگاه، كشور منحرف مىشود. حتى اگر يك استاد منحرف باشد ممكن است كه اثرش براى يك كشور اثر چشمگير باشد؛ براى اينكه يك استاد منحرف ممكن است كه جمعى از جوانها را منحرف كند و آنها هم همين طور در دراز مدت، يك وقت يك غائله بزرگ برپا بشود. از اين جهت، در اصلاح دانشگاه و در انقلاب فرهنگى دانشگاه آنكه از همه مهمتر است قضيه اساتيد دانشگاه، معلمان و دانشآموزان از آن پايين تا بالا كه اين نورسها دست يك اشخاص متعهد بيفتند، بالاتر كه مىآيند نوجوانها باز دست يك دسته متعهد و بعد هم در دانشگاه كه مىآيند دانشگاه هم آنها را بسازد.
و ما صدماتى كه در طول اين مدت خورديم از دانشگاه خورديم، از اينكه دانشگاه يك دانشگاه متعهّد نبوده است. حالا قطع نظر از اينكه دانشگاه يك تفكر اسلامى در آن حكمفرما نبوده است، يك تفكر ملى هم در آن نبوده است. اصلش منحرف مىخواستند بكنند آنهايى كه مىخواهند اين كشورهاى امثال كشور ما را همه چيزش را از بين ببرند. آنها در همه جا فعاليت مىكنند خصوصاً در دانشگاه؛ براى اينكه مىدانند كه اگر دانشگاه در خدمت غرب واقع بشود كشور در خدمت غرب است. از اين جهت، آنكه از همه امور لازمتر است اين است كه دانشگاه نظر كند اساتيد را، معلمان را، دانشآموزان را، اينها را نظر كند ببيند كه اينها وضعشان چه بوده است؛ در سابق چه بوده است، بعد از انقلاب چه بوده است، حالا چه جور وضعى دارند و دانشگاه را با افراد متعهّد به راه بيندازند. و البته دانشگاه بايد باز بشود، اما بايد اين رويّه در كار باشد. و خيال نكنند كه فقط باز شدن دانشگاه همه عقدهها را باز مىكند. دانشگاه خوب عقده بازكن است. دانشگاه بد نبودش بهتر از بودنش است؛ براى اينكه با نبودش قاعدتاً، اين است كه مردم جاهلاند، اما با بودن يك دانشگاه فاسد، افراد معاند و مخالف با ملت با اسلام درست مىشود.
بنا بر اين، اين يك مسئله مهمى است در دانشگاه و كمك بايد بكنند همه؛ زيرا همان هيأتى كه براى اين امر تعيين شدهاند، نمىتواند به تنهايى كار بكنند. بايد همه، همه اشخاص متعهدى كه در دانشگاه هستند و بحمد اللَّه زياد هم هستند، اينها بايد كمك بكنند و اين دانشگاه را به آن طورى كه براى خود ملت و براى اسلام مفيد باشد دانشگاه را آن طورش بكنند. و اين يك امر تازهاى است كه حالا شما داريد اطلاع مىدهيد كه از دانشگاه به جبهه مىروند و شهيد مىدهند. اين آن تحولى است كه پيدا شده است در اين نهضت. اين تحول الهى است كه دانشگاهى، استاد دانشگاه، اينها در جبههها هم مىروند و با كمال گشاده رويى مىروند و يا مجروح مىدهند يا شهيد مىدهند و اين از بركات اين انقلاب است.( صحيفه امام، ج15، ص: 430)
بارانی جان
وحشی ترین گلها هم به احترام باران قیام میکنند
کلیپ طبیب عشق[گل]
ممنون پدرام جان.من هردو متن را خواندم و لذت بردم
خدمت این برادر که نظرات آیت الله خمینی را ملاک قرار داده است عرض کنم
ملاک اصلی تشیع علوی و اصیل: خداو پیامبر اعظم و امامان بزرگوار هستند و بس.
این مطلب شما درست است اما چه کسی قرار است که سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) را به ما بگوید؟آیا من و شما تخصص این کار را داریم که سیره معصومین(ع) را در بیاوریم یا باید به امثال امام خمینی(ره) رجوع بکنیم؟ تازه اینکه شما می گوئید ملاک تشیع اصیل خدا و پیامبر(ص) و ائمه(ع) هستند همین ائمه(ع) ما را در دوران غیبت به فقهای عادل و جامع الشرایط ارجاع داده اند که مطمئنا یکی از بارزترین مصادیقش حضرت امام خمینی(ره) هست.
جایی خونده بودم در روزگار امام صادق شخصی بود که حتی به خدا هم اعتقاد نداشت چه برسه به نبوت و امامت و اصل ولایت فقیه !!! امام این شخص رو ممهور الدم ندونستند تا به این بهونه ایشون رو به قتل برسونند فقط مسلمانانی که ناآگاه و کم اطلاع بودند رو از بحث کردن با ایشان بر حذر می داشتند . سیره علوی کجا و این مدعیان از همه چیز بی خبر کجا !
مي شود منبع اين مطلبتان را هم ذکر کنید؟
سلام
متن كوتاه شما را گذارا خواندم.
اولا كه ياد اين جمله آقاي توهم افتادم كه در مناظره بعد از مناظره تاريخي گفت ادب مرد به ز دولت اوست!!اما ظاهرا اين جمله فقط كاربردش براي زمان انتخابات بود(يادش بخير مناظره ها هم كروبي هم موسوي در مناظره كه حرفي نداشتند اما در مناظره بعدي يك متن بلند بالا عليه رئيس جمهور از جيبشان در مي آوردند و روخواني ميكردند.كروبي كه طفلك از روهم نميتونست بخونه.كركر خنده بودا يادش بخير)
اينكه استاد آخوند شما مثل سگ بوده ( با تشكر از ادب سرشار اين همگن نيك!!) و شما با اين مثال اين نتيجه را گرفتيد كه اساتيد سكولار و ضد دين نبايد اخراج شوند!! را ميگذارم به حساب نتيجه گيريهاي فوق منطقي و شاهكارتان كه به انها عادت كرده ايم.
برادر من اگر بنا به مثال آوردن باشد من بجاي دو مثال ميتوانم ده مثال از اساتيد بي خرد و سبزي بياورم كه در بحثها بجاي پاسخ منطقي پرخاش ميكنند و تسويه حساب را ميگذارند پايان ترم روي برگه امتحان.
اما آنچه مسلم است اينست كه آن پدر و مادري كه با هزار اميد و آرزو و با زدن از نان شبشان فرزند جوانشان را به دانشگاه مي فرستند انتظار ندارند جوانشان برود زير دست امثال آقاي سروش منكر قرآن و گنجي منكر امام زمان و …..
http://smmk.blogfa.com/post-34.aspx
آيا ادب مرد به ز دولت اوست؟؟؟؟
سلام به همه دوستان عزیز
سعی می کنم تمامی گفته هایتان را در این کامنت تا حدودی پاسخ داده باشم:
اول اینکه بنده بر وزن سکولار دنبال دو صفت بودم و متاسفانه واژه سگ مناسب با توجه به مفهوم به ذهنم رسید. بهر حال بنده قصد نداشتم که بی احترامی کنم و فقط می خواستم صفتی که عامل بازدارنده است را استفاده کنم هر چند بهر حال صفتی زیبنده نبود و از این بابت از همه ی همگنان نیک عذرخواهی می کنم.
در ضمن بنده معتقدم که باید اجازه دهیم همه اظهار نظر کنند و باید از همان استاد سکولار نیز بهره برد و اگر حکمتی برای گفتن دارد، آن را برگرفت که حتی اگر حرفی انحرافی هم زد فرصتی برای پویایی و بیشتر تحقیق کردن متدینین است و چه بهتر از این!
در ضمن، بنده بعید می دانم استادی باشد که بخاطر جهت تفکر دانشجو با وی در برگه تسویه حساب کند که اگر اینچنین رفتاری دارد واقعا انسان کم ظرفیتی است ( در ضمن بنده این بحث را اصلا بخاطر ابعاد سیاسی اش مطرح نکردم اما شما عادت کردید اینگونه برداشت کنید ).
در نهایت بنده اعتقاد دارم که حداقل باید فضای دانشگاه و طبیعت دانشجویی را به گونه ای فراهم کنیم تا برخورد عقاید و آرا رخ دهد که این به نفع همه است بالاخص دین داران. بنظر من باید فردی که قرار است مهندس مملکت یا یک فیلسوف این مرز و بوم می شود حداقل چند بار باورهایش مهک بخورد تا در آینده در مقابل رشوه ها و دیگر خدعه ها و نفسانیات، کمی قوی تر باشد و اینکه افراد در معرض تفکرات غیر متداول، قرار نگیرند ( آن هم قشر فرهیخته )، فقط می تواند مبین این مطلب باشد که ما آنقدر سست و تنبل هستیم که نمی خواهیم در مقابل سخنان مخالف به مقابله و تحقیق بپردازیم و می خواهیم بی تلاش به آنچه داریم راضی بمانیم که این شرط حقیقت جویی است.
حقیقت جویی که من بر روی آن تاکید دارم دو طرفه است یعنی همان گونه که نباید فضا در برابر نگاه های متفاوت سمپاشی شود، همین طور باید دانشجو هر چیزی که از یک استاد می شنود ( به این امید که فلان استاد سکولار است و سنتی فکر نمی کند، پس خوب است )، زود قبول نکند و بارها آن استاد و باورهای او را به چالش کشیده و تحلیل کند.
در ضمن با آن توصیفاتی که من کردم آن استاد من خیلی هم سکولار نبود و فرد متدینی بود اما باز هم اخراجش کردند!
ممنون از تمامی نظرات!
سلام اقا محمد عزیز
برادر گلم:من و شما در پیش فرضی مهم و اساسی باهم تفاوت داریم و آن بها دادن به عقل است
از نظر شما عقل انسان توانایی شناخت حق از باطل را ندارد اما از نظر من عقل انسان توانایی تشخیص حق از باطل را دارد.مولا حضرت امام علی_علیه السلام_ عقل را برترین ودیعه الهی در وجود انسان میداند و ان را عامل تشخیص حق از باطل میخواند
واقعا متاسفم که یک انسان مسلمان با کمال شجاعت می گوید»آیا من و شما تخصص این کار را داریم که سیره معصومین(ع) را در بیاوریم یا باید به امثال امام خمینی(ره) رجوع بکنیم؟»
خوب برادر من در یک کلام می گفتید قرآن کریم و نهج البلاغه و این همه احادیث نورانی فقط مختص قشر روحانیت می باشد و برای مردم نازل و نقل نشده است که در آن تفقه و تدبر کنند!!!!
این تفکر که(ما نمی فهمیم )و (روحانیت می فهمد) باعث بوجود آمدن دو ورطه بسیار خطرناک میشود: 1_تقلید 2_سطحی نگری در دین
این دو ورطه خطرناک سمی مهلک برای تمام جوامع_مخصوصا اسلامی_می باشد که در جای جای قرآن کریم به شدت با آن ها مبارزه شده است
برادر من پس شما تکلیفتان را با حدیث ثقلین چه می کنید؟؟؟؟؟
در قسمتی از آن حدیث نورانی می خوانیم:تا زمانی که به قرآن کریم و اهل بیت تمسک بجویید راه مستقیم را گم نمیکنید.
برادر من:اگر انسان دست به تفکر و تعقل بر مبنای قرآن کریم و زندگانی پیامبر اعظم(ص) و امامان بزرگواربزند قطعا راه درست را خواهد یافت و نیاز به هیچ بینه دیگری ندارد