با توجه به سفر اخیر آقای خامنه ای به قم، بر آن شدم که اندکی به جریانات سیاسی – دینی در گذشته و حال این شهر بپردازم.
شاید این تیتر برای شما بسیار عجیب باشد و فکر کنید که بنده اشتباه کرده ام و به تعبیری عوامانه چنین پندارید که آخوندها سر تا پا از یک کرباس هستند. بنده نیز تا قبل از اینکه با جریانات جاری در قم و مجامع آخوندی ( منظور همان روحانی است، اما بنده از لفظ روحانی استفاده نمی کنم، زیرا تا وقتی فردی می خورد و میاشامد و نسبت به دیگر اعمال حیاتی جبر دارد، نمی تواند جسمانی نباشد ) آشنا شوم، مثل اکثر شما فکر می کردم که هیچ شکاف و یا اختلاف نظری ما بین نظام حاکم و علمای دین وجود ندارد. اما کافیست اندکی در این باب تحقیق و تفحص کنید تا ببینید چه ها در این بین رخ داده و وجود داشته و اما امثال من و شما، به واسطه سانسور نظام مقدس (!)، در عالم بی خبری از آن حقایق سرگشته بوده ایم.
منظور بنده از این آخوندها امثال آقای منتظری نیست. زیرا ایشان جزء کسانی بود که تا وقتی در موضع قدرت قرار داشت، کمتر با جریانات مخالف ( همان جریاناتی که بنده قصد دارم در این پست معرفی کنم ) همراهی می کرد و بیشتر هم پیمان نظام حاکم باقی ماند و می بایست زودتر تکلیف خود را روشن می کرد. هر چند اتفاقات وظلم هایی که بر دوستان و همکاران وی در دهه شصت، به وقوع پیوست، بی تاثیر در تغییرات موضع وی نسبت به حاکمیت نبود. در همین راستا منظور بنده آقای صانعی هم نیست چون ایشان به مراتب بیشتر از آقای منتظری در این ورطه گام نهاده و کل مخالفت ایشان با حاکمیت را تنها در همین چند مدت اخیر می توان یافت.
منظور بنده، افرادی هستند که سالهای متمادی در کنار آقای خمینی در مدارس علمی حضور داشتند و در مقابل » استبداد » شاه ایستادند و مبارزه کردند و گهگاه طعم زندان و تبعید را چشیدند. به همین ترتیب پس از انقلاب نیز، به واسطه اینکه در بدنه حکومت نقشی نداشتند و همین باعث می شد تا به خوبی ناراستی ها و کاستی ها را ببینند، و در برابر » استبداد «، که این بار جامه ی دین به تن کرده بود و همچنین ناکارآمدی های مسئولین وقت، قدم علم کنند و کام را به اعتراض و مطالبه ی حقوق خلق الله گشایند. و بار دیگر طعم حبس و بند و افترا و تکذیب را مزه مزه کنند. هر چند بسیاری از آنها، علیرغم هم داستانی شان با آقای خمینی تا زمان پیروزی انقلاب، از همان زمان های قبل از انقلاب هم، دارای آرای کاملا منطبق بر نظرات آقای خمینی، مبنی بر تشکیل حکومتی به نام «جمهوری اسلامی»، نبودند. آنان بیشتر قصد داشتند تا یک جامعه ضد استبدادی بسازند ( برای مقابله با تک صدایی جامعه ی شاه و حکومت مطلقه وی ) و چون استبداد ستیزی در مرکز دایره ی ایدئولوژی آنان واقع بود با میان آمدن طرحی چون ولایت فقیه ( چه مطلقه و چه غیر مطلقه اش )، که از نظر ایشان مبنای دینی و سیاسی محکمی نداشت، مخالفت شان به شدت بالا گرفت و کار تا جایی پیش رفت که بسیاری از آنان اعتقاد داشتند که حکومتی از نوع «جمهوری»، با قوانینی که از روح اسلام برآمده است، بیشتر محافظ دین اسلام است تا » جمهوری اسلامی «. البته این بار اولی نبود که آخوند جماعت با حاکمیت خودش بر مردم مخالفت می کرد و از اولین پیشگامان این اندیشه، آخوند خراسانی بود که در زمان مشروطه به نقد حاکمیت عالمان دینی بر مردم پرداخت. دلایل وی بر رد این حاکمیت، بسیار منطقی و جالب است و دعوت میکنم بر روی اسم وی کلیک کنید تا از او بیشتر بدانید.
این افراد که هم از نظر علمی و هم از نظر سیاسی به مانند آقای خمینی کوشش و مجاهدت داشتند، اکثرا در پایان عمر خود در بازداشت های خانگی و شرایط سخت امنیتی فوت کردند. این نسل علمای دینی که اکثرا در دهه هفتاد و الباقی شان در سالهای اخیر درگذشته اند، سبب گردیده تا آن نگاه ایشان، تا حدود زیادی، با توجه به وضعیت خاص حاکم، در اقلیت قرار گیرد و خاموش بنماید. در واقع اگر امروز به نسل سومی ها این گونه القا کرده اند که قم و تهران ( دو مرکز صدور دین و قدرت ) با هم کاملا هماهنگ هستند، بواسطه درگذشت اینان و به تبع آن، پر کردن جایگاه های ایشان با برخی عناصر دست نشانده حکومتی بوده است.
در ضمن باید یادآور شوم که بنده امثال کروبی و دیگر آخوندهایی که امروز جامه ی روشنفکر دینی یا مخالفت با استبداد را بر تن کرده اند را در راستای جریانات فوق الذکر نمی دانم. زیرا آنان چه از نظر سیاسی و چه از نظر علمی قابل قیاس نیستند.
دو تن از این شخصیت ها آیتالله سید حسن طباطبایی قمی و آیتالله العظمی سید رضا صدر می باشند. بنده از اول متن تا به الان برای هیچ کدام از شخصیت ها القاب دینی شان ( همچو آیت الله و امثالهم ) را به کار نبردم و اگر اینجا اشاره کردم، بدین دلیل بود تا میزان درجه علم دینی ایشان را مطرح کرده باشم. اگر امثال کروبی را متهم به بی سوادی می کنند ( هر چند بی سواد بودن دلیلی بر این نمی شود که انتقادات و ادعاهای منطقی وی نادیده گرفته شود )، افرادی زیادی چون این دو تن در بالا ترین سطوح علمی حاضر بودند و آنقدر بس که آقای خمینی به آقای صدر گفته بود: » تدریس فلسفه را آغاز کن { علیرغم اینکه همان موقع وی کلاس های فقه و اصول را تدریس می کرده است }، که اگر شما این کلاس را تشکیل ندهید، من بیم آن دارم که این علم از بین برود.» اما با این حال آقای صدر که مرجع تقلید بود و در آن سطح بالای علمی و مبارزاتی قرار داشت، بواسطه ی اندکی مخالفت یک روز را در بازداشت اطلاعات قم به سر برد.
دلیل بازداشت وی هم به مراسم تشییع جنازه ی دیگر مرجع تقلید، آقای شریعتمداری، که مغضوب نظام مقدس (!)بود، بر می گردد. شریعتمداری که در برابر آن همه اتهامات و دروغ زنی ها و با وجود آن همه طرفدار و مقلّدی که داشت، سکوت پیشه کرد و حبس خانگی را بدون ایجاد آشوب و بلوا پذیرفت. بگذریم که چه کسانی، که اتفاقا خیلی هم معروف هستند، به وی چه اتهامات ناروایی زدند در حالیکه حتی یکی از آنان را هم نتوانستند اثبات کنند، که اگر می توانستند شک نکنید تا به الان بارها و بارها فیلم مستندی برایش ساخته بودند و پیراهن عثمانش کرده بودند. قضیه بازداشت آقای صدر از این قرار بود که آقای شریعتمداری وصیت کرده بود که در حرم حضرت معصومه دفن شود و چون احتمال می داد که حاکمین وقت، با این وصیت مخالفت خواهند کرد، وصیت کرده بود که حداقل در حسینیه ی خودش این کار را بکنند که سربازان گمنام امام زمان(!) در آن سالها، از انجام این وصیت هم ممانعت کردند. از همه جالبتر آنکه سربازان گمنام، حتی اجازه ندادند که به وصیت دیگر وی مبنی بر نماز گزاردن آقای صدر بر جسدش نیز عمل شود. در حالیکه نماز خواندن یک شخصیت دینی بر جسد یک مرجع تقلید، طبق وصیت خودش، هیچ مشکلی را برای امنیت نظام و … بوجود نمی آورد. دست آخر هم بخاطر برخی مخالفت ها در همین باب، آقای صدر را بازداشت کرده و آقای شریعتمداری را در یک قبرستان دورافتاده تر، دفن کردند ( بدون اجازه از خانواده وی و بر خلاف وصیتش ).
پس از اطلاع از بازداشت آقای صدر و اتفاقاتی که پیرامون درگذشت آقای شریعتمداری حادث شد، دیگر شخصیتی را که معرفی کردم، آقای سید حسن طباطبایی قمی، نامه ای ( در واقع تلگرافی ) را پس از آزادی آقای صدر از بازداشت یک روزه اش در اطلاعات قم، نگاشت که خواندنش خالی از لطف نیست:
»»
قم ـ حضرت آيه الله صدر دامه بركاته
پيشنهاد سؤ وبيشرمانه وظالمانهاى كه نسبت به جنابعالى انجام شد فوقالعاده موجب تاثر وتالم گرديد. عجبا در كشورى كه بنام جمهورى اسلامى نام گذارى شده براى تشييع جنازه رهبر شوروى كافر كه دشمن خدا ومنكر خدا بود هيئتى فرستاده می شود ولى عالمى دينى ومرجعى كه عده زيادى در داخل وخارج از كشور مقلد و پيرو دارد رحلت می نمايد جنازه آن عالم بدون تشريفات لازمه حمل می شود ومانع می شوند از نماز خواندن جنابعالى بر آن مرحوم كه بر طبق وصيت خود مرحوم لازم بود شما انجام دهيد ومصداق «ينهون عنالمعروف» ظاهر می شود.
عجبا عجبا عجبا!! بالاتر آنكه بر طبق اداء وظيفه تسلى دادن به مصيبت زدگان براى تسليت به بازماندگان در منزل آن مرحوم تشريف می بريد با كمال بی شرمى جنابعالى را بازداشت نموده ومدتى در بازداشت نگاه می دارند. درد بزرگ براى اهل دين آن است كه همه اين اعمال وكارهاى ديگر كه آنها هم خلاف شرع انور است به اسم دين ومذهب انجام می شود!!!
«انا لله وانا اليه راجعون» «الى الله المشتكى ونسئل الله ان يفرج عن وليه ويصلح به كل فاسد من أمور المسلمين واسئل الله لكم النصر والعز والتائيد»
القمى (مهر مبارك)
««
در ضمن باید یادآور شوم که آقای صدر، برادر بزرگ همان «امام موسی صدر» معروف است.
اندکی نیز در مورد آقای سید حسن قمی و سوابق ایشان بدانید بهتر به شما کمک خواهد کرد:
آقای قمی در سالهای دهه چهل شمسی به اقدام اعتراضی علیه حکومت وقت ایران پرداخت و در آن سالها در سخنرانی های پر شور ایشان هزاران نفر شرکت می نمودند. در سال ۴۲ همزمان با آقای خمینی، بلندپایهترین روحانی شیعه بود که بازداشت و به شهرهای خاش و سپس کرج تبعید شد، پس از انقلاب و روی کار آمدن حکومت جمهوری اسلامی در ایران، عمدتاً بر سر مخالفت با اندیشه ولایت فقیه و انتقاد به عملکرد برخی مسئولین، در زمره منتقدان این نظام درآمد. آیتالله خمینی نظریه ولایت فقیه را به عنوان رکن نظام حاکم بر ایران مطرح کرد، آقای قمی و برخی دیگر از روحانیون به مخالفت با این نظریه پرداختند و ادعا کردند که مخالف آموزههای دین اسلام و مذهب تشیع است. بدین ترتیب، آقای قمی، با وجود سوابقی که در همراهی با آیتالله خمینی داشت، همراه با آیتالله روحانی و آیتالله شیرازی که دیگر مراجع تقلیدی بودند که علناً در ایران به مخالفت با نظریه ولایت فقیه پرداختند تحت حبس خانگی قرار گرفت و تا پایان عمرش در محدودیت زندگی کرد و سالها در حبس خانگی به سر برد.
این مقاله که بیشتر جستار بود و سعی کردم که نظر شخصی ام را کمتر در آن دخالت دهم، در رابطه با جریان شناسی علمای دینی در برخورد با نظام مقدس (!) جمهوری اسلامی و ولایت فقیه بود. هر چند از این شخصیت ها و جریان ها بسیار داشته ایم و داریم و شاید ( گر خدا خواهد ) بیشتر به این موضوع بپردازم.
اما نکته ای که سخت مرا به فکر فرو برده است، این است که در زمان آقای خمینی، تعداد مراجع مخالف نظریات وی زیاد بوده و برخوردهای علمی زیادی در برابر اندیشه اش در می گرفته است. در حالیکه امروز بیشتر مراجع، نظراتشان دقیقا مبتنی بر نظریه ولایت فقیه و آن هم از آن نوعی می باشد که آقای خامنه ای بر آن قائل است. در واقع همگی بی کم وکاست یک نظر را می دهند. با دیدن این شرایط به یاد آن جمله معروف افتادم : » وقتی همه مثل هم فکر می کنند، در واقع هیچ کسی اصلا فکر نمی کند. «
شاید بگویید آقای صانعی از این قاعده مستثنی است اما بنده لازم میدانم که به شما مواضع سابق ایشان را یادآوری کنم ( برای دیدن نظرات سابق ایشان روی این لینک کلیک کنید )، و بر همین مبنا ( و برخی اطلاعات دیگری که دارم ) بنده این طور استنباط می کنم که اعتراض ایشان، کمتر از اصالت اندیشه و ایدئولوژیک برخوردار است. اما باز هم می گویم: الله اعلم!
پدرام عزیز..
ذکر چند نکته پیرامون متنت خالی از لطف نیست ؛
نام آیه الله طالقانی از قلم افتاده است ، چرا به ایشان اشاره می کنم ؟
زیرا اگر بودند در کنار نام افرادی چون آیه الله منتظری امروز قرار داشتند. اینان از همان اوایل (برخلاف چیزی که در مورد آیه الله منتظری نوشته اید) خود را پدر تمامی ملت نشان دادند ، چپ و راست ، سنی و شیعه ، عرب و عجم و حتی کمونیست و … در بیت آنان احساس امنیت می کردند و رفت و آمد داشتند. آنان متعلق به یک قشر خاص نبودند.
ولی این رفتا دیگر توسط چه کسانی تکرار شد؟
در مورد سوابق آیه الله صانعی نیز باید بگویم ما انسانیم ، شیء نیستیم که همواره ثابت بمانیم. اگر روزی حقیقتی دیدیم این خصلت آزادگی است که گذشته خود را رها کنیم و از قدرت و ثروت و جلال و جبروت پوشالی بگذریم.
از این عده افرار در طول تاریخ زیادند ، مگر نوشته های خاتمی در زمان مهندس بازرگان را در کیهان نخوانده ای؟
اکثر اصلاح طلبانی که امروز پرچم دفاع از حق مردم را بر افراشته اند در گذشته بر طبل ولایت فقیه می کوفته اند ، اما معیار ما باید حال آنان باشد نه گذشته..
سلام دوست عزیز
بزرگوارنی چون طالقانی و یا موسی صدر کاملا تکلیفشان روشن است زیرا از همان ابتدا که همه در فکر نفرت و انتقام بودند، آنقدر روشنفکری شان بارز بود که نیازی نداشت که به آنها اشاره کنم ( هر چند شاید در ادامه ی این بحث ها و متن ها به ایشان نیز بپردازم ) و واقعا امثال اینان اگر بودند چه کسی بود که جرئت می کرد بگوید آزادی وجود ندارد.
اما آقایان منتظری و صانعی را نمی توانم در راستای دو عزیز فوق الذکر بدانم. ایشان در گذشته بسیار کارهایی کردند و نظریاتی را مطرح نمودند که بنده قادر به دفاع از آن نیستم. کماینکه من هنوز می گویم که خاتمی باید از رفتارهای گذشته اش در قبال مهدی بازرگان عذرخواهی کند. من نمی توانم حرف ها و نظریات این افراد را ببینم و بگویم که آنان قابل اعتماد هستند. کسانی که در سنین پختگی شان در زمان انقلاب آن نظریات بسته و خارج از منطق را می دهند هر آن امکان دارد به گونه ای دیگر و به عنوانی دیگر اشتباه کنند. ابتدا باید مطمئن بشویم که نظریات جدید ایشان واقعا بر اثر تحول اندیشه آنان است یا خیر؟ و بعد آنها را تطهیر کنیم. حال پیروی از ایشان که جای خود دارد!
تا حدودی به نظر می رسد که خاتمی به طور کل اندیشه اش عوض شده اما من ترجیح می دهم از کسی تبعیت کنم که از همان اول اندیشه اش بر آزادی بیان سوار و استوار بوده و نه فردی که در زمانی این شعارها را می دهد که وضعیت جامعه و مطالبات مردم به گونه ای پیش رفته است که گریزی جز گفتن این شعار ها باقی نمانده است و تنها راه با مردم ماندن در همین است. در ضمن به مانند این شعارها را هر از چند گاهی از برخی اصولگرا ها هم می شنویم!
بنظر من گذشته هر کسی، نمودی از خاصیات درونی وی است، همان چیزهایی که به آنها بالقوه می گویند و چه بسا اگر امروز یک قوه ای در فردی بالفعل نباشد اما فردا دوباره نمایان و بالفعل گردد. بنظر من اگر کسی تغییر موضع داده است ابتدا باید به ناراستی و کاستی های اندیشه اش اشاره کند و از آنها تبری جوید و سپس دیدگاه جدیدش را ارائه دهد. تا وقتی که آقای صانعی حرفهای گذشته اش را تکذیب نکند و خاتمی بابت آن اتهامات روا داشته بر بازرگان عذر خواهی نکند فقط یک نتیجه حاصل شدنی است و آن اینکه هنوز آنان بر نظرات سابق خود اصرار دارند. و من از کسانی که آن نظرات را داشته اند بیزارم! حداقل منتظری پس از خانه نشین شدن از آن نظریاتی که داده بود پشیمان شد و به طور ضمنی پشیمانی اش را اعلام کرد.
چه بسا همین افراد بر مسند رهبری می نشستند، به مراتب شرایط بدتری از امروز بر ما می گذشت. هر چند الله اعلم!
آخه چطور انتظار داری کسی که واقعا اون کارهای به زعم شما غلط رو انجام داده بخواهی بگه که انجام نداده و تکذیب کنه ، این عزیزان بارها با مطالبی که گفتند نشان داده اند که با مواضع قبلی خود فاصله گرفته اند.
شما مطمئن باش که اگر اینان 4 تا مجیز می گفتند نسبت به خیلی های دیگه مقام های دنیوی بالاتری می تونستند اخذ کنند اما الآن چه؟!
به دفترشون هجوم میبرند ، انواع و اقسام ناسزواها رو می شنوند ولی از مواضعی که ما فکر می کنیم درستند قدمی پس نمی گذارند.
ضمنا یک پیشنهاد دوستانه که در زندگی خود از هیچ انسانی تبعیت نکن!
یا حق
دوست عزير به اين نكته توجه كن كه آقاي منتظري پس از اينكه نظرات خود را به روشني بيان كرد و با شيوه حكومتداري جمهوري اسلامي به مخالفت برخواست خانه نشين شد و اين در حالي بود كه در اوج قدرت بود و با كمي مسامحه و سكوت ميتوانست حكومت را بدست گيرد. هيچ يك از آقايان بزرگواري كه نام بردي داراي چنين موقعيت و قدرتي نبودند. فرق بسيار است بين انديشه آزاد و كردار آزاد. هنر اينست كه در چند قدمي اوج قدرت باشي و بخاطر آزادي و فدا نكردن عدالت قدرت را رها كني. البته انتظار نيست كه بيست سال تهمت و تخريب همه جانبه بر ذهن جامعه بي تأثير نباشد بالاخره اين همه هزينه و دروغ و مكر حداقل مي تواند از شفافيت واقعيتها بكاهد. سخن در اين زمينه زياد است ولي
بهتر است كمي منصف باشيم!
بهر حال بسیاری از تئوری هایی که امروزه بیشترین مخالفتها از آن صورت می گیرد با حمایت ایشان عملی شده است اما در کل بنده هم اشاره داشتم که وی در نهایت راهی را انتخاب کرد که حداقل در پایان عمر نظراتش به مردم نزدیک شد که دلیل این نزدیکی در بازگشت از نظرات سابق خود بود. در مورد اینکه چه شد که از قدرت کنار رفت و یا کناره گیری کرد هم بحث ها زیاد است که باید به دقت موشکافی کرد!
[…] تاکید میکنم که حتما پست قبلی را بخوانید که حاوی نکات تاریخی و جالبی است که می تواند […]
من دانشگاه قم درس می خونم و 3 ترم هست که به قم سفر میکنم..در قم 103 مرجع تقلید وجود داره.اما به شما چندتا از اون ها معرفی شدند؟؟؟؟ در ضمن آیت الله وحید . آیت الله تبریزی و آیت الله صادق روحانی رو جا انداختی
سلام نارسیس جان
این چند تنی که بنده نام بردم تنها نمونه ای اندکی از جامعه علمای دینی مخالف و معترض بود.
سلام پدرام جان..درسته….حق با شماست ( :
پدرام جان آقای خویی را هم جا انداختی
ایشان به نظر بعضی از فقها نظیر آقای روحانی از شیخ مرتضی انصاری نیز افقه هستند
پدرام جان گوه اضافی خوردی ها
خیلی متن خوب و قوی ای بود
ولی بارانی جان کمی خلاصه تر بنویس
قبلا» هم در این باره صحبت کردم باهات
یا حداق قبل از متن یا بعد از متن چکیده را بنویس
موفق باشی
خيلي ممنون از اينكه روحانيون واقعي سبزها رو افراد حزب باد و بي ريشه اي معرفي كردي كه تا موقعي كه ميتونستند و فكر ميكردند از اين تنور آبي براشون گرم ميشه حمايت كردند و وقتي پته شان روي آب افتاد شدند دشمن!!
آقاي ناشناس هم عنايت داشته باشند كه منتظري قدرت رو رها نكرد و اين تيزبيني امام بود كه اورو عزلش كرد و در نامه تاريخي 6/1/68 نوشت شما صلاحيت رهبري آينده نظام رو از دست داده ايد.
البته متنتون رو آقاي باراني وقت ندارم كامل و بادقت بخوانم اما به هر حال بهتون تبريك ميگم بخاطر اينكه تونستيد دو سه نفري رو در چند ده سال اخير پيدا كنيد كه بقول شما با استبداد ديني!! مخالف بودند.خوش باشيد.
این متن شما فکاهی بود دیگه :))
آخوند خراسانی هم دستش برای برادران ارزشی رو شد
[…] تاکید میکنم که حتما پست قبلی را بخوانید که حاوی نکات تاریخی و جالبی است که می تواند […]
با سلام و احترام
شاید در بند آخر تذکر این نکته که مصادره ی ام.ال عمومی و شخصی آیت الله شریعتمداری و غصب دار التبلیغ اسلامی به دستور و با امضای شخص آقای صانعی بود، خالی از لطف نمی بود
من کمی مریض احوالم و تازه امروز فرصت کردم نگاهی بیندازم. تاخیرم را باید ببخشید. مرور که کردم، نظرم را حتما می گویم و اجابت امر می کنم. ارادتمند: یادداشت ها و برداشت ها
کاش یادی از مرحوم آیة الله العظمی سید محمد شیرازی و برادر محترمش آیة الله العظمی سید صادق شیرازی هم می شد که در این سالها به جرم حق گویی خانه نشین شده بودند و خواهند شد
در ضمن این را هم می گفتید که سید محمد شیرازی را به زور چماق و باتوم در حرم بی بی حضرت معصومه سلام الله علیها و در قسمت زنان دفن کرده اند
ننگشان باد
به امید روزی که مهدی بیاید و انتقام خیلی ها را از خیلی ها بگیرد
یا علی